سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 25 فروردين 1404
  • روز بزرگداشت عطار نيشابوري
16 شوال 1446
    Monday 14 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هر كه كسي را در گناهي رسوا كند چنان است كه آن گناه را خود كرده است و هر كه مؤمني را به چيزي سرزنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.حضرت محمد (ص)

      دوشنبه ۲۵ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      اتفاق شیرین
      ارسال شده توسط

      جلیل میاحی

      در تاریخ : يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۸:۳۱
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۱ | نظرات : ۰

      راهی خانه شدم
      آن روز فقط من بودم و قطرات باران و چتر،
      بوی خوش خاک و باران و قهوه ای که
      در خیابان پیچیده بود،
      آدم را مست می کرد
      در خلوت خویش،آرام آرام قدم برمی داشتم
      و از صدای برخورد قطرات باران بر چتر خود، لذت می بردم
      که ناگهان،صدایی تنهایی مرا بهم زد
      صدای چکمه ای بود که محکم بر آب های جمع شده ی کف خیابان کوبیده می شد
      پشت سرم را نگاه کردم،
      دختری را دیدم زیبا و دلربا
      صورتش همچو ماه نورانی و چشمانش همچو آفتاب می درخشید،
      موهای مشکی و بلندی داشت که زیر باران خیس شده بودند
      به سمتم آمد
      در چشمانم نگاه کرد و لبخندی زد
      و من از همان لحظه ی اول،پاک دلباخته ی او شدم
      زیرا از قدیم گفته اند، وقتی چشم ها همدیگر را می بینند،
      قلب ها یکدیگر را می ربایند.
      در زیبایی او مبهوت مانده بودم
      با کمال احترام و نهایت ادب گفت:
      می توانم در زیر چتر شما پناه بگیرم
      من که در چشمان دریایی او غرق شده بودم،بی درنگ قبول کردم
      آن روز اتفاق زیبای رخ داد
      و زیباتر از آن دختری بود که در کنار من قدم
      برمی داشت و من با هر قدمی
      سوار بر گذر لحظه ها می شدم
      و در پس کوچه های قلبش گم می شدم
      او را تا مقصدش همراهی کردم
      و از سرنوشتی که برایم رقم خورده بود خوشحال بودم
      آن روز نمی دانستم
      از باران تشکر کنم یا از چتر یا از سرنوشت!
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۱۶۴۸ در تاریخ يکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۸:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      معصومه خدابنده

      ما که رسوای زمینیم چه حسرت که شبی ا مشت تمان پیش اهالی زمان وا بشود
      المیرا قربانی

      نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار اا چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
      سیده نسترن طالب زاده

      س با واژه های کاری میکرد کنده کاری ااا بر روح نازک من ااا الواح ماندگاری اااا چون دارکوب میکاشت بر گوشه دل من ااا از شوق از تپیدن از عشق یادگاری ااا از شب عبور میداد سررشته های نوری ااا با ناوک نگاهش میکرد زرنگاری اا گفتم تو را چه حاصل زین رنجهای بیگنج ااا گفتا که میتراشم هر لحظه ای نگاری اااا از شادروان دکتر روحانی ااا تقدیم به پادشاهان سرزمین معنی ااا معلمان و اساتید بزرگوار ااا با مهر دوصدچندان
      شاهزاده خانوم

      ا گفتم چشاتو وانکن دنیا پراز گرگه ااا گفتم چشاتو وا نکن دنیا که دنیا نیس ااا رو ابر و باد و موج و دریا خونه باید ساخت ااا این خاک خنجرخورده دیگه خونه ی ما نیس
      محمد رضا خوشرو (مریخ)

      وکجایِ این شبِ تیره بیاویزم بیاویزم قبایِ ژنده خود را قبایِ ژنده خود را

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1