نظر به اینکه در پاورقی کتاب ادبیات تخصصی (1) عروض و قافیه ی پیش دانشگاهی نام اوزانی آورده شده است که فقط برای مطالعه می باشد ولی در کنکور از این مباحث چندین سوال مطرح می شود و اغلب دبیران محترم مطالعه ی این قسمتها را به عهده ی خود دانش آموزان می گذارند و با توجه به اینکه فهم این مطالب نیز دشوار می باشد و باید به نوعی به دانش آموز تفهیم شود که در یاد و خاطر آنها ثبت شود و ضرری از این بابت متوجه آنها نشود اینجانبان اعظم ظفرنیا، شهلا مهابادی و لادن خواجه زاده تصمیم گرفتیم که این اوزان را به گونه ای که قابل فهم برای فراگیران باشد تدریس کنیم. بدین منظور جزوه ای تهیه نموده ایم که اگر صلاح بدانید ضمیمه کتاب شود و یا به طریقی از طرف مدیران در اختیار دانش آموزان علاقمند قرار گیرد.
تعریف وزن
وزن، نظم و تناسب خاصی است و اصوات شعر(= هجاها) این نظم و تناسب اصوات به انحنای گوناگون نزد ملل مختلف مبین نوعی آهنگ و موسیقی است.
انواع وزن در زبان های گوناگون
در شعر سنتی هر زبانی، تساوی تعداد هجاهای هر مصراع، در وزن دخیل است. علاوه بر این عامل مشترک، وزن شعر هر زبانی مبتنی بر عامل خاصی است:
1- وزن عددی(Numerical)
این وزن مبتنی است بر تساوی تعداد هجاهای هر مصراع (یعنی عامل خاصی در این گونه وزن دخیل نیست) وزن اشعار فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیایی از این گونه است.
2- وزن تکیه ائی(Accentaal)
این وزن مبتنی است بر تکیه ای که بر هجاها واقع می شود. وزن اشعار انگلیسی و آلمانی چنین است.
3- وزن آهنگی یا نواختی (Tonic)
این وزن بر حسب زیری و بمی اصوات(هجاها) مشخص می شود. وزن شعر چینی و ویتنامی از این قبیل است.
4- وزن کمی(Quantitative)
این وزن مبتنی بر امتداد زمانی، یعنی کمیت(کوتاهی و بلندی) هجاهاست. وزن شعر فارسی و عربی وسانسکریت و یونان باستان و لاتین از این دست است.
تعریف زحاف
عروضیان تغییراتی را که به اجزای سالم اصلی داده می شود. تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود، زحاف خوانده اند. به عبارت دیگر، اختلافاتی را که ممکن است در هر یک از اوزان اصلی رخ دهد به شرط آنکه وزن از قاعده نیفتد در خلال قواعدی بیان می دارند که حاصل آن زحافات و علل خوانده می شود، و این تغییرات که در اصول بحور حاصل می شود نه تنها در شعر گرانی پدید نمی آورد، بلکه شعر را قبول تر و خوشاهنگ تر می سازد.
زحاف مأخذ است از زحف که به معنی دور شدن از اصل و خطاشدن تیر و به نشانه اصابت نکردن است و جمع زحاف در عروض زحافات و از احیف است.
اوزان متحد الارکان شعر فارسی و زحافات آن
1- بحر رمل
رمل در لغت حصیر بافتن است و این بحر را بدان جهت رمل خوانده اند که پنداری ارکان آن درهم بافته است. اصل این بحر فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن «بحر رمل مثمن سالم» می باشد و دارای چهارده زحاف است، که تنها به شرح موارد ذکر شده در کتاب می پردازیم:
1-1: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن: رمل مثمن محذوف(=مقصور)
محذوف: عبارت از آن است که یک هجا از آخر رکن سالم حذف شود.
ای مسلمانان فغان از جور چرخ چنبری وزنفاق تیر و قصد ماه کید مشتری
«انوری»
1-2: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن: رمل مسدس محذوف(= مقصور)
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من «مولوی»
نکته: چنانکه در کتاب آورده شده است در آخر مصراع فرقی میان هجای بلند و کشیده نیست، همچنانکه در این شعر سعدی:
نه من خام طمع عشق تو می ورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
مصراع اول مختوم به هجای بلند و مصراع دوم مختوم به هجای کشیده است اما در عروض سنتی به خطا میان این دو فرق گذاشته می شود و اولی را «محذوف» و دومی را «مقصور» می نامند.
1-3: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن: رمل مثمن مخبون
مخبون: اگر از رکن فاعلاتن، مصوت بلند«1» (حرف دوم) حذف شود به صورت«فعلاتن» در می آید که چون فاعلاتن رمل است حذف حرف دوم«فاعلاتن» را مخبون می گویند:
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند همه اسمند و تو جسمی، همه جمسند و تو روحی «سعدی»
1-4: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن: رمل مثمن مخبون محذوف(= مقصور)
اگر از پایان هر مصراع شعری با ارکان«فعلاتن» آخرین هجا حذف شود به فعلن تبدیل می شود و ارکان هر مصراع چنین است: «فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن» چنانکه گفته شد، به حذف هجای پایانی محذوف گفته می شود.
نه من خام طمع عشق تو می ورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست « سعدی»
1-5: فعلاتن فعلاتن فعلن: رمل مسدس مخبون محذوف(= مقصور)
بت خود را بشکن خوار و ذلیل نامور شو به فتوت چو خلیل
1-6: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن: رمل مثمن مشکول
الف)«رمل »است زیرا یکی از ارکان آن«فاعلاتن» است.
ب)مثمن است زیرا هشت رکن دارد.
ج)هرگاه از «فاعلاتن»(-U- -)، «فعلات»(UU- U)برجای بماند آن را «مشکول» خوانند.
2- بحر هزج
هزج، در لغت سرو دو ترانه و آواز ترنم است، در اصطلاح بحری است که از تکرار جزو مفاعلین پدید آمده باشد، بحر هزج را بدان جهت به این نام خوانده اند که بیشتر آوازها و سرود های اعراب بر این بحر است. اصل این بحر«مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن» « بحر هزج مثمن سالم » می باشد و دارای پانزده زحاف است که تنها به شرح موارد ذکر شده در کتاب می پردازیم:
2-1: مفاعیلن مفاعیلن فعولن: هزج مسدس محذوف
الهی سینه ای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز
2-2: مستفعل مستفعل مستفعل مستف (= مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن): هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
عروضیان سنتی تمام وزن هایی را که امروز به صورت «مستفعل» آغاز می کنیم با «مفعول» آغاز می کردند.
مثلا وزن منظم« مستفعل مستفعل مستفعل مستف » را به صورت نامنظم«مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن» تقسیم می کردند و این نوع نام گذاری براساس اوزان عروضی سنتی است.
الف) «اخرب» است زیرا اگر«میم» و «نون» مفاعیلن(U- - -) را حذف کنیم می ماند فاعیل (- - U) که به جای آن«مفعول»به کار می رود.
ب) «مکفوف» است یعنی حذف یک صامت از آخر رکن«مفاعیلن» که «مفاعیل» می ماند.
پ) «محذوف» است یعنی حذف یک هجا از رکن آخر «مفاعیلن» که «فعولن» می ماند.
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه «شیخ بهایی»
2-3: مستفعل مستفعل مستفعل فتح(= مفعول مفاعیل مفاعیل فعل): هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب
همان توضیحاتی که درباره ی علت نامگذاری بیت قبل آمد درباره ی بیت زیر نیز صادق است. زیرا وزن این دو بیت عیناً مثل هم می باشد و تنها تفاوت در آخرین رکن است که در بیت زیر به جای محذوف «مجبوب»آمده است. و از آن روی«مجبوب» گویند که دو هجای آخر از مفاعیلن (U - - -) حذف شده و فعل باقی مانده است.
تقدیر که بر کشتنت آزرم نداشت بر حسن جوانیت دل نرم نداشت
2-4: مستفعل فاعلات مستفعل(= مفعول مفاعلن مفاعیلن)هزج مسدس اخرب مقبوض
الف) «هزج» است زیرا ارکان آن از «مفاعیلن»(U- - -)و زیر شاخه های آن یعنی «مفعول»(- - U) و «مفاعلن»(U- U-) ساخته شده است.
ب) «مسدس» است زیرا هر مصراع سه رکن و کل بیت شش رکن دارد.
پ) «احزب» است زیرا از «مفاعیلن»(U- - -)، «مفعول»(- - U)باقی مانده است.
ج) «مقبوض»است زیرا«مفاعیلن»(U- - -) ، «مفاعل»(U-U-)برجای بماند آن را «مقبوض گویند.
از کرده ی خویشتن پشیمانم جز توبه ره دگر نمی دانم «مسعود سعد سلمان»
2-5: مستفعل فاعلات فع لن(= مفعول مفاعلن فعولن): هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
وزنش مانند وزن بیت قبلی است تنها تفاوت این است که چون از رکن پایانی، مفاعیلن (U - - -) یک هجا حذف و به «فعولن» (U - - ) تبدیل شده است در نامگذاری «محذوف» اضافه گردیده است.
لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پر توان زد «نظامی»
2-6: مستفعل مفعولن// مستفعل مفعولن(= مفعول مفاعیلن// مفعول مفاعیلن) هزج مثمن اخرب
الف)«هزج » است زیرا یکی از ارکان آن مفاعیلن(U - - -) می باشد.
ب)«اخرب» است زیرا یکی از ارکان آن مفعول(- - U )می باشد.
پ)«مثمن» است زیرا هشت رکن دارد.
وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها «سعدی»
3- بحر رجز
رجز در لغت به معنی اضطراب و سرعت است این بحر را بدان جهت رجز خوانده اند که اکثر اشعار عرب که در شرح مفاخر پیشنیان و صفت مردانگی قوم عرب سروده شده است در این بحر است و در این هنگام آواز پریشان و حرکات تند است. اصل این بحر «مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن » رجز مثمن سالم می باشد.
زحافات این بحر پنج است که به ذکر موارد یاد شده در کتاب می پردازیم:
3-1: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن: رجز مثمن مطوی
اگر از رکن«مستفعلن» (- - U -)که رجز است حرف چهارم حذف شود، مستعلن (- UU-) که با مفتعلن(- UU -)برابر است باقی می ماند. که حذف حرف چهارم را مطوی می گویند. تکرار «مفتعلن» را در وزن «رجز مطوی» می گویند.
عشق تو بر بود زمن مایه ی مایی و منی خود نبود عشق تو را چاره ز بی خویشتنی
3-2: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن: رجز مثمن مطوی مخبون
الف) «رجز مطوی» است زیرا مستفعلن(- -U -) به مفتعلن(- UU -) تبدیل شده است.
ب) «مخبون» است زیرا اگر از مستفعلن(- - U -) حرف دوم حذف شود، متفعلن(U – U -) می ماند که به جای آن «مفاعلن» (U – U -) می گذارند.
از نظرات کجا رود ور برود تو همرهی رفت و رها نمی کنی، آمد و ره نمی دهی «سعدی»
4- بحر متقارب
متقارب در لغت به معنای نزدیک به هم می باشد اصل این بحر «فعولن فعولن فعولن فعولن» متقارب مثمن سالم می باشد و دارای شش زحاف می باشد که به شرح موارد ذکر شده در کتاب می پردازیم:
فعولن فعولن فعولن فعل : متقارب مثمن محذوف
الف)«متقارب»است زیرا تکرار«فعولن»(U - - ) است.
ب)«مثمن» است زیرا هشت رکن دارد.
پ)«محذوف» است زیرا هجای آخر آن حذف شده و تنها «فعل» (U -) باقی مانده است.
اوزان مختلف الارکان شعر فارسی و زحافات آن
1- بحر منسرح
منسرح در لغت به معنی آسان است. اصل این بحر مستفعلن مفعولات است. اما سالم آن معمول نیست. از احیفی که در این بحر وجود دارد یازده زحاف است که به شرح و توضیح آنچه در کتاب آمده است می پردازیم:
1-1- مفتعلن فاعلن// مفتعلن فاعلن: منسرح مثمن مطوی مکشوف
الف) «مطوی» است زیرا حرف چهارم از «مفعولات» حذف آخرین متحرک می باشد. مطوی «مفعولات»«فاعلات» است اگر «ت» آن را حذف کنیم«فاعلن» ( - U -)می ماند.
نکته: زحاف«کشف» اگر بر«فاعلات» وارد شود«فاعلا» می ماند که به جای آن «فاعلن»(- U -) می نویسند.
کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش
1-2: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع: منسرح مثمن مطوی منحور
الف)«منسرح» است زیرا از«مفتعلن فاعلات»ساخته شده است.
ب)«مثمن» است زیرا کل بیت هشت رکن دارد.
پ)«مطوی» است زیرا «مستفعلن»به «مفتعلن»تبدیل شده است.
ت)«منحور» است زیرا از همه ی هجاها از رکن پایانی، تنها یک هجای «فع» باقی مانده است.
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد پیش دو ابروی چون هلال محمّد
2- بحر سریع
سریع در لغت به معنی زود است. اصل این بحر، «مستفعلن مستفعلن مفعولات» است و چون سالم آن خوش آهنگ نیست از زحافاتش استفاده می شود. از احیف آن هفت زحاف است که به شرح موارد ذکر شده در کتاب می پردازیم:
2-1: مفتعلن مفتعلن فاعلن: سریع مسدس مطوی مکشوف
الف) «مطوی» است زیرا اگر حرف چهارم از رکن «مستفعلن» (- - U -) که رجز است حذف شود؛ «مستعلن» (- - UU -) باقی می ماند که به جای آن«مفتعلن»(- UU) می نویسم.
ب) «مکشوف» است زیرا اگر از «مفتعلن»(- UU -) «مطوی» یک هجای کوتاه میانی حذف شود. «مفعلن» که مساوی با «فاعلن»(- لا -) است بدست می آید که به آن مکشوف گویند.
نکته: اگر هر مصراع از چهار «مفتعلن»(- UU -) ساخته شده باشد آن را «رجز مطوی» و اگر از دو «مفتعلن»و یک «فاعلن» ساخته شده باشد آن را «سریع مطوی» گویند.
دانه چو طفلی است در آغوش خاک روز و شب این طفل به نشو و نماست. «پروین اعتصامی»
3- بحر مضارع
مضارع در لغت به معنی مشابهت است. اصل این بحر، چهار بار «مفاعیلن فاعلاتن» است، اما چون سالم این بحر خوش آهنگ نیست زحافات آن بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است، زحافاتی که از این بحر به دست می آید، یازده زحاف است که به شرح موارد ذکر شده در کتاب می پردازیم:
3-1-: مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل(=مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن): مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
الف) «مضارع» است زیرا از پایه«مفاعیلن فاعلاتن» بدست آمده است.
ب) «مثمن» است زیرا از هشت رکن تشکیل شده است.
پ) «اخرب» است زیرا اگر «میم» و «نون»«مفاعیلن»(U - - -) حذف شود، «فاعیل» (- - U)می ماند که به جای آن«مفعول»(- - U) می گذاریم.
ت) «مکفوف» است زیرا حذف یک صامت از آخر رکن، مثلا از «مفاعیلن» که«مفاعیل» و از «فاعلاتن»«فاعلات» می ماند.
ت) «محذوف» است چون یک هجا از آخرین رکن حذف شده است.
امروز روز شادی و امسال سال نیکوست حال ما، که نکو باد حال گل «دیوان شمس»
3-2: مستفعلن مفاعل مفعولن(=مفعول فاعلات مفاعیلن): مضارع مسدس اخرب مکفوف
ای آنکه غمگینی و سزاواری واندر نهان سرشک همی باری « رودکی »
3-4: مستفعلن فعولن//مستفعلن فعولن(= مفعول فاعلاتن//مفعول فاعلاتن)مضارع مثمن اخرب
ای باد بامدادی خوش می روی به شادی پیوند روح کردی پیغام دوست دادی
4- بحر خفیف
خفیف در لغت به معنی سبک است، اصل این بحر «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن» است ولی چون سالم آن خوش آهنگ نیست از زحافاتش استفاده می شود. زحافات این بحر هفت است که به شرح موارد ذکر شده در کتاب می پردازیم.
4-1: فعلاتن مفاعلن فعلن: خفیف مسدس مخبون محذوف
الف) «خفیف» است زیرا از «فعلاتن مفاعلن فعلن» ساخته شده است.
ب) «مخبون » است زیرا«فاعلاتن»به «فعلاتن» و«مستفعلن» به «مفاعلن»تبدیل شده است.
پ) «محذوف »است زیرا رکن پایانی که «فعلاتن»(UU- -) بوده یک هجا حذف گردیده «فعلن»(UU -) باقی مانده است.
در نگاهش شکفته روح سحر برلبانش ترانه ی توحید
5- بحر مجتث
اجثاث در لغت به معنی از بیخ برکندن است، چون مسدس این بحر از «خفیف» گرفته شده است، آن را مجتث خوانند و اصل این بحر از چهار بار«مستفعلن فاعلاتن» می باشد، در این بحر هم نوع مزاحف آن خوش آهنگ و رایج است. زحافات این بحر، نه است که تنها به شرح موارد ذکر شده در کتاب می پردازیم:
5-1: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن: مجتث مثمن مخبون
الف)هر گاه وزنی از تکرار«مفاعلن فعلاتن» به وجود آید آن را «مجتث» گویند.
ب)تبدیل «فاعلاتن» به «فعلاتن» را مخبون گویند.
گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی شکنجه صبر ندارم، بریز خونم و رستی «سعدی»
5-2: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن: مجتث مثمن مخبون محذوف
الف) «مجتث مخبون» زیرا «مفاعلن فعلاتن» است.
ب) «محذوف» است زیرا یک هجا از رکن پایانی «فعلاتن»(UU - -) حذف گردیده و «فعلن» (UU -) بر جای مانده است.
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد.
مآخذ:
1- شناخت شعر(عروض و قافیه) تألیف دکتر ناصر الدین شاه حسینی
2- آشنایی با عروض و قافیه تألیف دکتر سیروس شمسا
3- ادبیات فارسی(قافیه و عروض- نقدابی)دانشگاهی مولفان دکتر تقی وحیدیان کامیار- دکتر عبدالحسین زرین کوب- دکتر حمید زرین کوب
به کوشش :
اعظم ظفرنیا
شهلا مهابادی
لادن خواجه زاد