سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 20 تير 1404
    17 محرم 1447
      Friday 11 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        اگر می خواهی خوشحال باشی، پس باش.لئو تولستوی

        جمعه ۲۰ تير

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        عشق با طعم شیمی
        ارسال شده توسط

        سحر غزانی

        در تاریخ : دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۰۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۳۹ | نظرات : ۱۲

        ذهنم بیش از پیش آشفته است
        آنقدر آشفته و پریشان که انگار دالتون در مغزم دست در دست نیلز بور میرقصدو پایکوبی میکند
         
         اصلا نمیدانم که یک دفعه  چه بلایی سر من آمده است
         
        میبینی! آنقدر آشفته ام که حتی یادم رفت اول این نامه به تو سلام کنم...
         
        قلبم دارد میسوزد درست مانند آلکانها(1 )...
         
        پس آیا قرار هست همیشه این حالم ادامه داشته باشد یا خوب هم میشوم؟
         
        حتی نامت را نمیدانم ...میشود تا روزی که اسمت را به من بگویی تو را دختر آروماتیکی(2) صدا بزنم؟
         
        آخر بعد از برخورد امروزمان
        با اینکه دقیقا 8 ساعتو 24 دقیقه میگذرد هنوز عطرت از حافظه ی مشامم  پاک نشده است...
         
        یا شاید هم نامِ دخترِ چشم فلوئوری(3) برایت مناسب تر باشد
        نمیدانم اما بالا ترین الکترونگاتیو را نگاهت داشت
         
        چنان بالا که قلب آرگون(4) گونه مرا به واکنشی وا داشت از جنس دوست داشتنِ تو...
         
        تا قبل از دیدنت روزگارم درست مانند دریای سیاهِ چشمانت تاریکِ تاریک بود اما تو انگار سدیم کلریدِ(5) حال و هوایم شدی و به زندگی ام رنگ و مزه بخشیدی
         
        کاش بعد از خواندن این نامه فلز قلیایی ام(6) شوی و حضورت را به من ببخشی
         
        با من باشی و واکنش های درونی ام را با اکسایش  نگاهت موازنه کنی که اگر نکنی این استوکیومتری عاشقانه هیچگاه حل نخواهد شد...
         
        دختر آروماتیکیِ چشم فلوئوریِ زیبای من
        من به تو ثابت میکنم این مرد دیوانه دوست داشتنش واقعیست کافیست  مانند آهن برای من باشی آنوقت است من روی شده و با خراشی فداکاری ام را به تو ثابت میکنم(7)
        به حرف های مردم توجه نکن که میگویند این مرد دیوانست
        به خدا که دیوانه ها عاشق شدنشان خیلی واقعی تر است...
         
        دوستدار تو
        ادنان
        25 مارس
        کوچه پشتی خانه ماریا
         
        _بخشی از رمان بهار نارنج_
         
        سحرغزانی
         
         
        پ.ن:
        1.سوختن آلکان ها برگشت ناپذیر است
        2. در شیمی پیوند آروماتیک به یک پیوند آلی گفته می‌شود که در آن یک حلقه جفت از پیوندهای غیراشباع، جفتهای تکی یا اربیتال‌های خالی یک استواری قویتر از استواری جفتسازی تنها را از خود نشان می‌دهند.
        واژه آروماتیک به معنی خوشبو است.
         
        4و3.آرگون به دلیل واکنش پذیری ناچیزی  که داره به گاز تنبل معروفه اما فلوئور اونو مجبور به واکنش میکنه
         
        5.سدیم کلرید نمک سفید است
        6.فلزات گروه اول جدول مندلیفت که واکنش پذیری بالایی دارند
        7.قبل از ایجاد خزاش فلز روی مانند محافظ عمل میکند و بعد از خراش در نفش یک فداکار از خوردگی آهن جلوگیری میکند

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۳۰۶ در تاریخ دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۰۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        مجتبی شهنی
        دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۴۳
        درود بانو خندانک
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۹
        ممنونم از خوانش شما خندانک
        ارسال پاسخ
        رضا رضوی تخلص (دود)
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۰۴
        درود بانو
        مفاهیم خندانک زیبایی به کار بردید
        موفق باشید
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۳۶
        ممنونم از شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۳۸
        سلام سحر جان خواهرم
        افرين بر تخيلت
        نبض قلم هميشه سبز خندانک خندانک
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۳۶
        سلام برادر مهربونم
        ممنونم خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۴ خرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۰۶
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۳۶
        درود متقابل خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد توکلی
        چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۴۱
        درود بر بانو سحر که با سحر الکتروشیمیائی تان، گروهی را مسحور کرده و کاتالیزوری شدید برای سرعت بخشیدن حرکت بسوی آرامش و شادی و ایجاد پیوند کووالانسی با خنده و شادی.

        حقیر در ظاهر ادای گازهای نجیب را در آورده و سنگین و متین و نادر ام .ولی در درونم مانند الکترون تراز آخر فلزات گروه اول، در اوربیتال خود، آرام و قرار ندارم.

        عذرخواهم که بسیار شیمیایی شد.بنده سالهایی از جوانی را، در دانشکده علوم دانشگاه فردوسی شیمی خوانده ام.
        البته تصادفی در پانزده سال پیش کردم که منجر به کمای صدروزه و بروز مشکلاتی در حافظه ام شد.بطوریکه نام دخترم کیانا رو تا دوسال یادم نمی آمد.
        داستانسرائی کردم و وقت شما رو گرفتم.بنده را عفو کنید. به امید افزایش پیوندهای کووالانس🌹🌹🙏
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۰۲
        سلام جناب توکلی گرامی

        از اینکه دارم با یه شیمیدان حرف میزنم بسی خوشحالم😊

        شیمی خودش درسِ زندگیه فقط باید ازش یاد گرفت

        و اینکه بلا همیشه ازتون دور باشه و سلامت و سلامت و سلامت و خندان باشید

        خدا دخترون هم حفظ کنه

        ممنون از حضورتون خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد توکلی
        چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۵۷
        نمیدانستم ساروی هستید.
        بهترین خاطرات عمرم رو در شهر زیبای بابلسر،دانشکده علوم دانشگاه مازندران و با مردم خونگرم و مهمان نواز خطه شمال گذراندم.بیشتر دوستان زمان تحصیل من، شمالی هستند.
        خوب و خوش و سلامت و برقرار باشید.🌹🌹💐🙏
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۰۳
        بله
        البته فقط ساکنِ ساری هستم فعلا

        مردمان خونگرم و مهربان و مهمانوازی هستن درسته خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        تا کی چو شمع گریم ای گل درین شب تار ااا چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت ااا ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ااا ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ااا از پافتادگان را دستی بگیر آخر ااا تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
        میکائیل نجفی(سراب )

        رسد ایام اندوه به پایان خویش به میمنت قدوم حضرت دوست اا قلبت صحیح نگهدار که جای درنگ نیست اا بداهه ت
        سید مرتضی سیدی

        در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ااا خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی ااا دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارد ااا از خدا می طلبم صحبت روشنرایی ااا کرده ام توبه به دست صنم باده فروش ااا که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی ااا نرگس ار لاف زند از شیوه ی چشم تو مرنج ااا نروند اهل نظر از پی نابینایی ااا جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر ااا در کنارم بنشانند سهی بالایی ااا کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست ااا گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی اااا اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
        شاهزاده خانوم

        و از خواب ها پرید از گریه ی شدید ااا اما کسی نبود اما کسی ندید
        سید مرتضی سیدی

        الهی به مستان میخانه ات ااا به عقل آفرینان دیوانه ات ااا به دردی کش لجه ی کبریا ااا که آمد به شانش فرود انما ااا به دری که عرش است او را صدف ااا به ساقی کوثر به شاه نجف ااا به میخانه وحدتم راه ده ااا دل زنده و جان آگاه ده ااا که از کثرت خلق تنگ آمدم ااا به هر جا شدم سر به سنگ آمدم ااا بیا ساقیا می بگردش در آر ااا که دلگیرم از گردش روزگار ااا میی ده که چون ریزیش در سبو ااا برآرد سبو از دل آواز هو

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1