سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 17 آبان 1403
    6 جمادى الأولى 1446
      Thursday 7 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱۷ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نازک الملائکه
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (رها)

        در تاریخ : شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۵۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۵۳ | نظرات : ۳

        نازک الملائکه
        نازک صادق الملائکه مشهور به نازک الملائکه (زاده  درگذشته در قاهره ۲۰ ژوئن ۲۰۰۷) شاعر عراقی است. معمولاً وی را در کنار "بدر شاکر السیاب" و "عبدالوهاب البیاتی" یکی از بنیانگذاران شعر نو عربی می‌دانند. برخی شعر مشهور وی «کولیرا» (وبا) را نخستین شعر آزاد در ادبیات عربی می‌دانند. اگر چه وی خود بعدها در یکی از کتاب‌های خویش این مسئله را رد کرده‌است. معمولاً نازک الملائکه را در ایران از لحاظ ابداع شعر نو در برابر افرادی همچون نیما یوشیج و از لحاظ مضامین و احساسات شاعرانه در برابر فروغ فرخزاد می‌دانند.
        او در خانواده فرهيخته و اديب، شيعي در ۲۳ اوت ۱۹۲۳ / محرم ۱۳۴۲ در بغداد به دنيا آمد. پدرش به شعر و زبان عربي عشق مي‌ورزيد. پدرش آثار زیادی از خود به جا گذاشت كه دایرة‌المعارف «الناس» در بیست جلد از مهم‌ترین آن‌هاست. مادرش "سلمي عبدالرزاق" شيفته شعر عاشقانه بود و دفتر شعري با عنوان انشودة المجد (سرود سرفرازي) از او به چاپ رسيده است. همچنین دو دائی‌اش "جمال" و "عبدالصاحب" شاعر بودند. گفته می‌شود که نام «نازک» را پدربزرگ وی به علت علاقه‌اش به "نازک العباد" شخصیت زن انقلابی سوری برگزید. «ملائکه» لقبی است که همسایه‌های این خانواده به علت آرامش و سکون موجود در آن به آنها داده بودند. این لقب بعداً فراگیر گشت و با نام نازک، باقی ماند. نازك كودكي گندمگون، لاغر اندام با چشم و گيسي مشكين و از همان اوان كودكي، فردي جدي، با وفا، علاقمند به مطالعه و بسيار شكيبا بود. دختري منزوي و خجالتي كه نشانه‌هاي رومانتيسم، خيال پردازي و شاعرانگي در او آشكار بود.
        نازک الملائکه در سال ۱۹۷۰ پس از به قدرت رسیدن حزب بعث، عراق را با شوهر خود "عبدالهادی محبوبه" ترک کرد و به کویت رفت. وی تا سال ۱۹۹۰ که صدام به کویت حمله نمود، در این کشور ساکن بود. پس از این سال، وی با خانواده خویش راهی قاهره گردید و تا پایان عمر نیز در آنجا ماند.
        وی در سال ۲۰۰۷ در سن ۸۵ سالگی پس از یک دوره ابتلا به بیماری‌های مختلف از جمله پارکینسون، در قاهره درگذشت و همان‌جا نیز به خاک سپرده شد.
        - شعر کولیرا (وبا):
        نازک الملائکه این شعر را در سال ۱۹۴۷ در هنگامی که در قاهره بیماری وبا بسیار گسترش پیدا کرده و افراد زیادی قربانی گرفته بود، سرود. وی در این شعر که به گفته خویش در زمان کوتاهی، شاید به اندازه یک ساعت آن را سروده، اندوه عمیق خویش را از این ماجرا به تصویر کشیده است. این شعر بسیار تلخ و دارای مضمونی تاریک و سرد می‌باشد. شعر با عبارت «سکن اللیل | أصغِ إلی وَقْع صَدَی الأنَّا» (ترجمه: شب آرام گشت | گوش به ضربآهنگ صدای ناله‌ها سپار) آغاز می‌شود. شعر کولیرا در تاریخ ۱ دسامبر ۱۹۴۷ در مجله العروبة چاپ بیروت منتشر شد. پس از چاپ این شعر، مجادله‌های زیادی بین طرفداران شعر سنتی و کسانی صورت گرفت که به سرودن شعر آزاد و نو عربی دعوت می‌کردند.
        - کتاب‌ها:
        - دیوان «عاشقه اللیل» (۱۹۴۷): این دیوان نخستین مجموعه اشعار چاپ شده نازک الملائکه می‌باشد.
        - دیوان «شظایا و رماد» (۱۹۴۹)
        - دیوان «قرار الموجه» (۱۹۵۶)
        - کتاب «قضایا الشعر المعاصر» (۱۹۶۲): این کتاب در موضوع نقد ادبی نگاشته شده‌است و نازک الملائکه در آن از شعر نو عربی دفاع کرده و شعر نو سرودن شعر عربی را به عنوان یک روش خارجی و بیرونی نمی‌داند. بلکه در پندار وی، این روش سرودن شعر عربی، تلاشی از درون برای پیشرفت شعر عربی است که تغییرات تاریخی و مسائل دوران جدید، اقتضا می‌کند. در چاپ‌های نخستین این کتاب، نازک الملائکه ادعا می‌نمود که وی نخستین شاعر شعر جدید عربی است ولی از چاپ پنچم به بعد از این نظر بازگشت و عراق را نخستین محل سرودن شعر آزاد عربی دانست. وی همچنین در این چاپ از این کتاب بیان داشت که شعر کولیرا(وبا) نخستین شعر آزاد عربی نیست بلکه سابقه آن به سال ۱۹۳۲ باز می‌گردد.
        - دیوان «شجرة القمر» (۱۹۶۵)
        - کتاب «التجزیئیه فی المجتمع العربی» (۱۹۷۴): با موضوع مطالعه جامعه شناختی جوامع عربی.
        - دیوان «مأساة الحیاة و أغنیة للإنسان» (۱۹۷۷)
        - دیوان «للصلاة و الثورة یغیر ألوانه البحر» (۱۹۷۸)
        - کتاب «سیکولوجیة الشعر» (۱۹۷۹) با موضوع نقد ادبی.
        - مجموعه داستان «شمس التی وراء القِمّة» (۱۹۹۷)
        - کتاب «الصومعة و الشرفة الحمراء» با موضوع نقد ادبی، تاریخ نامشخص.
        - نمونه شعر:
        (۱)
        أنا
        الليلُ يسألُ من أنا
        أنا سرُّهُ القلقُ العميقُ الأسودُ  
        أنا سرُّهُ القلقُ العميقُ الأسودُ 
        قنّعتُ كنهي بالسكونْ 
        ولفقتُ قلبي بالظنونْ 
        وبقيتُ ساهمةً هنا ولفقتُ قلبي بالظنونْ 
        أرنو وتسألني القرونْ 
        أنا من أكون؟ 
        والريحُ تسأل من أنا 
        أنا روحُها الحيران أنكرني الزمانْ 
        أنا مثلها في لا مكان  
        نبقى نسيرُ ولا انتهاءْ 
        نبقى نمرُّ ولا بقاءْ 
        فإذا بلغنا المُنْحَنى 
        خلناهُ خاتمةَ الشقاءْ 
        فإِذا فضاءْ! 
        والدهرُ يسألُ من أنا 
        أنا مثلهُ جبّارةٌ أطوي عُصورْ  
        وأعودُ أمنحُها النشورْ 
        أنا أخلقُ الماضي البعيدْ 
        من فتنةِ الأمل الرغيدْ
        وأعودُ أدفنُهُ أنا 
        لأصوغَ لي أمسًا جديدْ
        غَدُهُ جليد 
        والذاتُ تسألُ من أنا 
        أنا مثلها حيرَى أحدّقُ في ظلام 
        لا شيءَ يمنحُني السلامْ 
        أبقى أسائلُ والجوابْ 
        سيظَل يحجُبُه سراب 
        وأظلّ أحسبُهُ دنا
        فإذا وصلتُ إليه ذابْ 
        وخبا وغابْ
        ♥ برگردان:
        من
        شب می پرسد، کیستم من؟  
        من راز تنهایی، ژرف و سیاه اویم 
        و سکوت طغیانگرش 
        درونم را به عدم، نقاب زده‌ام 
        و دلم را با گمان گره بسته‌ام
        و در این جهان سرگردانم 
        مات مانده‌ام و قرن‌ها از من می‌پرسند 
        کیستم من؟ 
        و باد می‌پرسد کیستم من؟ 
        من آن روح سرگردان اویم در فراموشی زمان 
        من همچو او، بی‌مکانم 
        مدام پیش می‌رویم و پایانی نیست 
        می‌گذریم و ماندنی نیست 
        چون به سراشیبی برسیم 
        فکر می‌کنیم که پایان رنج‌هاست 
        آن فضا! 
        روزگار نیز می‌پرسد کیستم من؟ 
        من چو او به سختی در گره قرن‌ها  
        و در بازگشت رستاخیز زمان‌ها 
        گذشته دور را می‌آفرینم 
        در زیبایی دلنشین آرزوها 
        و دیگر بار آن را در گور می‌نهم  
        تا دیروزم را از نو بسازم 
        دیروزی که فردایی سخت را در پیش دارد 
        خود نیز می‌پرسم کیستم من؟ 
        من همانند او غرق در حیر ت و خیره در تاریکی  
        چیزی نیست که به من آرامش را هدیه دهد 
        و مدام در پرسش و پاسخم  
        پاسخی که در زیر پوشش سراب  
        به گمان آنکه نزدیک است 
        اما وقتی که به آن می‌رسیم، آب می‌شود.
        پنهان و نا پیدا.
        ترجمه شعر از: مژده پاک سر شت
        (۲)
        سكَن الليلُ
        أصغِ إلى وَقْع صَدَى الأنَّاتْ 
        في عُمْق الظلمةِ, تحتَ الصمتِ, على الأمواتْ 
        صَرخَاتٌ تعلو, تضطربُ 
        حزنٌ يتدفقُ, يلتهبُ 
        يتعثَّر فيه صَدى الآهاتْ 
        في كل فؤادٍ غليانُ 
        في الكوخِ الساكنِ أحزانُ 
        في كل مكانٍ روحٌ تصرخُ في الظُلُماتْ 
        في كلِّ مكانٍ يبكي صوتْ 
        هذا ما قد مَزّقَهُ الموتْ 
        الموتُ الموتُ الموتْ
        يا حُزْنَ النيلِ الصارخِ مما فعلَ الموتْ
         ♥ برگردان:
        شب آرام شد‏
        به طنین ناله گوش فراده
        در ژرفای سیاهی، در زیر سکوت، بر فراز مردگان
        فریادها بلند می‌شود، می‌لرزد
        اندوه می‌جهد، شرر می‌گیرد
        طنین آه‌ها در میان اندوه، باز می‌ماند
        هر قلب می‌جوشد ‏
        در لانه‌ی خاموش، اندوه جا گرفته‏
        در هر سو روحی است که در تاریکی فریاد می‌کشد‏
        در هر سو، صدایی می‌گرید:‏
        این را مرگ پاره کرده است
        مرگ، مرگ، مرگ‏
        چه اندوهی جانسوزی، مرگ برای نیل آورده است.
        (۳)
        و قرن ها از من می‌پرسند 
        تو کیستی ای زن
        و باد از من می‌پرسد 
        تو کجایی ای زن
        من
        روح ناآرام توام ای باد
        زمان مرا انکار کرده است 
        از این رو
        من نیز مانند تو 
        هیچ کجا نیستم...
        (۴)
        روزهای خاموش گذشت 
        یکدیگر را ندیدیم 
        حتی رویای سراب‌گونه 
        ما را باهم جمع نکرد
        من تنهاییم و خود را
        با گام نهادن در تاریکی سرگرم می‌کنم 
        در پشت شیشه‌ی ضخیم و در پشت در
        در تنهایی من روزها گذشت 
        روزهایی سرد و گذران
        که ملال شک‌آلودم را با خود بردند 
        و در پشت در به کُندی می‌گذشتند 
        آیا زمان بر ما گذشت؟
        نه ، ما در بی‌زمانی فرو رفتیم 
        و در پهنه‌ی اوهام غرق شدیم 
         
        جمع‌آوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی (رهـا)

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۰۱۵ در تاریخ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۵۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        مجتبی شهنی
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۰۶
        ✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨‏
        هزاران درود بانو گرامی
        بسیار
        عالی
        بود
        ✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
        مجتبی شهنی
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۰۷
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۹:۰۸
        درود برشما
        عالی بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2