سلام معترض الدوله
بذار جواب این مطلب گران قدرتو با یه بیت از حضرت حافظ شروع کنم
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
داداش گلم داشتیم و داریم و خواهیم داشت کسانی که یک خط درست حسابی شعر ننوشتند و دنبال آوردن سبک جدید بودند
بلکه خود فیل بین نه خود دایناسور بین اینان هستند
به قول شیخ اجل
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدا بینی ببخشند
نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش
من با تو کاملا موافقم
شعر همان اشعار کلاسیک هستند
که شعر نو و سپید هم مشتقات همان اشعارند
از دوبیتی شعر کوتاه درآمد
یه بهتر بگویم شعر هایکو برگرفته از دوبیتی ها و رباعیات است
که خدارو شکر هزار نوع فرزند ناخلف از شکم این مادر زاییده شد
بگذریم...
داداش گلم منم مثل تو متنی به عنوان فراسپید و شعر نمیدونم
به همین دلیل این نگاه کروی محوری چنین افکاری و در همان چارچوب متون ادبی قبولشان دارم که اینجا میشود هرچه دل تنگت است را بگویی نه خط روایتی داشته باشد نه معنا و مفهومی...
مثلا جناب محمود فلکی در کتاب موسیقی در شعر سپید فارسی با بررسی اشعار شاملو به مطالب خوبی اشاره میکند که من همیشه گفتم شعر سپید هم ادامه ی نثر مسجع میباشد
فقط سپید امروزی با پوست اندازی تخیل را وارد زندگی خود کرده و بسیار پسندیده شده...
خلاصه اگر بخواهم بگویم
اشعار کلاسیک در همه قالبها
شعر نو آن هم با در نظر گرفتن زمان مکان سرایش
سپید و موج نو شعرند...
و خلاصه دوستت دارم و خاکم
عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
همان كسي كه به وسيله قلم تعليم نمود.
و به انسان آنچه را نميدانست ياد داد.
با اجازه ی ادیبان مطالب دوست خوبم امیرحسین و به عنوان تیک نقد فعال میکنم تا کسی مشتاق بود در این بحث شرکت کند که برای یادگیری همه ی عزیزانست
البته اگر فردی منتظر خالی شدن نوار نقد نیست و مطالب ما جای کلماتش را تنگ نکرده است.
به قول حضرت سعدی:
فهم سخن چون نکند مستمع
قوت طبع از متکلم مجوی
فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخنگوی گوی
وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ
سوگند به قلم و آنچه می نویسند
(به نام خدا سلام پژمان عزيز)
غرل، قصیده، رباعی، چهارپاره،
شعر نو، شعر سپید اينها قالبهاي جدي ادبيات شعر هستند
و چند ساليست كه پريسكه،افراغ انديشه، شعرسبز،هاشور،سروش، فراسپيد و الي ماشالله به هرحال خوب يا بد جاداده شده در ادبيات ما.
اينها همه قالب های شعری مختلفی هستند که شاعران در آنها حرفها و احساسات شان را به نظم برای دیگران بیان میكنند در طول سالیان گذشته شاعران به طور پی در پی به دنبال نوآوری در سبک های شعری بودند و هرکدام هم با مخالفت های شاعران پیرو سبک های قبلی روبه رو میشدند. زمانی که نیما یوشیج سعی کرد قالب های هزاران ساله شعر کلاسیک را بشکند و «شعر نو» را بنیان گذاری كند (بنيان گذاري نه اينكه خالق و پدر شعرنو باشد چون قبل از ان هم بودند شاعراني كه نو ميسراييدند) او هم با مخالفت های بیشمار روبهرو شد، احمد شاملو هم در مجموعه «هوای تازه»اش گونه جدیدی از شعر نو را خلق کرد که به آن شعر سپید میگویند، در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نمیشود ولی آهنگ و موسیقی مشهود است. اما چندسالی است شاعران بازهم به دنبال شکستن تمام قالب ها هستند. مدتی است که نام گونه جدیدی از شعر شنیده میشود؛ شعر «فراسپید»( هدفم تاييد و يا عدم تاييد اين سبكها نيست) من خودم از طرفداران نوگرايي هستم،و اصلا مخالف ابداع نيستم، صرفاً ميخواهم بررسي كنم و نظر خودت را كه برايم بسيار اهميت دارد را بدانم، به نظرم نوگرايي و تكنيكهاي جديد لزوما ربطي به قالب جديد نداره،حتي من تغييرات در سبك و نحوه ي بيان،زبان شعر، لحن،واژگان،مثلا در قالب سپيد چون جاي مانور زياد دارد را بيشتر ميپسندم تا با دست خالي و دانشي الكن بدون تكنيك
سراغ قالب جديد برويم.
مثلا نیما یوشیج، موسیقی ، وزن و قافیه شعر کهن را از حالت متقارن به نامتقارن تبدیل کرد. او نه قافیه را از میان برداشت نه وزن را. بلکه آنها را از حالت متقارن و مصراع بندی شده در یک بیت به واحدهای شکسته پلکانی نامتقارن تبدیل کرد و در نتیجه آزادی عمل فراوانی برای شاعر پدید آمد. در این هنگام گرچه قافیه و وزن هجایی نامتقارن شده بود اما شعر نیما دارای توازن بود و سلیقه مردمی که به شعرهای کلاسیک گوش داده بودند را ارضا میکرد. شاملو جسارت کرد و توازن را از سازه پلکان حذف کرد. (روحش شاد ميدانم با شاملو زاويه داري اما من بهترين ميدانمش)حذف کامل قافیه و وزن هجایی باعث تولید بی نهایت شکل پلکانی در شعر سپید شد. منتقدان نیمایی معتقد بودند شعر فارسی با این کار از بین میرود، اما چنین نشد و خون تازه اي تزريق شد به ادبيات و شعر (همان هميشگيِ ما)و عدم تقارن،عدم توازن هردو از ویژگیهای شعر سپید شده بود. برخلاف نظر منتقدان، عدم توازن با شگردهای ابتکاری شاعران جبران شد. با ورود شبکههای اجتماعی به عرصه ادبیات، شخصی شدن سبک شعر در غیاب تقارن و توازن روند پرسرعتی به خود گرفت.
در سالهای اخیر سرعت تولید اطلاعات و فرایند پرشتاب عرضه اطلاعات به ادبیات رسید. با ورود اینترنت و تغییر تمام فرم های آشنا در همه زمینهها، عدهای هم به فکر ساختارشکنی جدید در شعر بودند (البته عده اي هم توهم خلق كردن داشتند) به همین منظور شعر فراسپيد را مطرح کردند. با توجه به مقتضیات عصر دیجیتال و سرعت، شاعران فراسپید به دنبال حذف پلکان ها و کم کردن سطرها رفتند و تلاش کردند که در شعر خوانش پیوسته و بدون مکث ایجاد کنند. در این سبک از شعر، از ابزار بینامتنیت به وفور استفاده میشود.
اما با در نظر گرفتن همه این مطالب، هنوز هم تعریف دقیق و شسته رفتهای برای این نوع از شعر وجود ندارد(يك نوع بلاتكليفي) و به نظرم پياده كردن هذياني هاي افكارست این در حالیست که سال گذشته مسابقه ای هم بین شاعران این نوع از شعر برگزار شد. امسال هم فراخوانی برای برگزاری این مسابقه اعلام شده است. عده اي از شاعران گفتند:همان طوری که از اسمش برمیآید ظاهرا افرادی که مدعی این گونه شعر هستند نگاه شان از قالب سپید و معیارهای شعر سپید عبور کرده است و آن حداقل شرایطی که برای شعر بودن یک اثر قائل بودیم تا شعر سپید تلقی شود را هم پشت سر گذاشتهاند. شعر فراسپيد مانند سپید، وزن و قافیه را کنار گذاشته و فقط به توانمندی زبانی در بیان منثور شعر اعتقاد دارد، شاعران اين قالب همین حداقل را هم ناديده گرفته و اسم کارشان را شعر فرا سپید گذاشته اند.
درباره علت توجه و مقبولیت این شعر از سوی شاعران دیگر ميتوان گفت: بعد از شعر سپید، شاعران شعر فراسپید اولین گروهی نیستند که تلاش میکنند تا قالبهای جدیدی ابداع کنند و لقب پدر فلان سبك نام بگيرند. ما گونههای دیگری هم از این نوع شعرها داشتهایم، مثل شعر گفتار. تجربیاتی در این زمینه انجام شده ولی من معتقدم هنوز بعد از قالب وزين و زيباي شعرسپید، قالبی که تثبیت شده باشد و آن را جامعه ادبی ما یا ذائقه ادبی ما پذیرفته باشد، هنوز به وجود نیامده است.خوششان امده فقط همينطور اسم بگذارند(بدون ايده يا تكنيك خاصي، و يا جريان سازي به درد بخور)
در این روزها که هر کس سعی در سرودن شعر در سبکهای جدید و بدون اصول و تعریف دقیق دارد، باید دید مخاطبان چقدر از این سبک های نوین در شعر استقبال میکنند. اینها هنوز تجربهای است که تنها بین طرفداران این گونه شعرها میچرخد ولی شعر فراسپید بین مخاطبان جدی شعر هم به آن معنا طرفداران جدی ندارد. اما اینکه فکر کنید شعر فراسپید گونه شعری است که توسط مخاطبان مورد توجه قرار بگیرد، لزوما اينطور نیست. این شعر تجربیاتی است که در حلقه معدودی میچرخد و در نهایت تعدادی از مخاطبان جدی شعر این تجربیات را دنبال میکنند اما اینکه این تجربیات به این زودیها تبدیل به گونهای از شعر شود که مخاطبان عام و فراگیر داشته باشد، هنوز خیلی زود است که شعر فراسپید به این مرحله برسد.
اما ازينها كه بگذريم يك حقيقت وجود دارد: شاعري كه خودش را در شعر سپيد ثابت كرده باشد و در قالبهاي ديگر هم كارنامه خوبي داشته باشد به نظر من اصلا عيبي ندارد كه وارد چالش جديدي باخود و جامعه شاعران شود و خودش را محكي بزند،اما از كساني كه زير بيرق قالب كلاسيك سينه ميزنند همچنان نيما را خالق شعرنو مينامند و در قالب سپيد دست بالا نداشته(حرفي براي گفتن ندارند) و به دليل عدم تسلط در دانش تاريخي و نداشتن بنيه مناسب و صد البته كمبود جسارت سبب كليشه هاي تكراري ميشوند و بكارگيريِ استعاره هاي بديع و رمزآلود،ايجاز، تلميحات و تشبيهات بكر كه موجب رمزگشايي و تامل و تحقيق مخاطب در گوگل و در اخر پركردن سبد خالي شاعران ميشود را به چالش ميكشند و معتقدند سادگي و روان بودن و دم دستي شدن شعر اهميت دارد اساساً نميتوانند سراغ قالبي به جز قالبهاي پيشين بروند، چون بايد به شعور مخاطب احترام گذاشته شود،زيرا قالب جديد يعني جريان جديد و تكنيكها و حرف جديد.حال سوال و نكته اينجاست و در ذهن شاعران جوان ممكن است اين موضوع نقش ببندد:
بالاخره به چه قالب و سبكي اقتدا كنيم؟ تنوع و در بند نبودن سبكي خاص خوبه يا بد؟
وقتي در قالبي پيشرفت كرديم و جا افتاديم لزومي هست گريزي بزنيم؟
خوب براي اينكه اسير كليشه نشويم چه كنيم؟
( البته اينها سوالهاي من نيست اما هستند دوستاني كه اين را ميپرسند)
منِ جوان نوعي،كه تازه وارد اين عرصه شدم از شاعري كه همه جوره از پس سبك پيچيده و ابهام دار گرفته تا سورئال،شعر اشياء و سپيدهاي ساده و روان عوام فهم برآمده و ثابت كرده كه شاعر خوبيه اين تنوع و تغييرات را ميتوانم بپذيرم به ويژه (خود پژمان بدري) كه شعور و تكنيك بالاي قلمش بركسي پوشيده نيست، اما شاعراني كه حتي قدرت يك سطر و يك استعاره اي كه باعث كندوكاو و ذهن جستجوگر جوانان امروزي بشود را ندارند هرگز نميتوانم بپذيرم.
شرمنده طولاني شد رفيق، من همچنان تو را از بهترين ها ميدانم