تازه بالای لب ماهی سیاه کوچولو سبز شده بود و صدای دو حبابه ی او ، خبر از بلوغ زودرس می داد .
اول صبح ، ماهی ی کاکل پسر ما جلو آیینه رفت و پولک هاشو صاف و صوف کرد و به بهونه ی آب خوری ، از خونه زد بیرون و به هوای دید زدن ماهی های بدون فلس و لخت و عور ، دم زنون پیچید به طرف ساحل . از قضا یه گربه ماهی ی لجن زار به او نزدیک شد و با عشوه های لجنی خود ، طرح دوستی با او ریخت .
مادر ماهی سیاه کوچولو که فهمیده بود ، سر و گوش گل پسرش می جنبه ؛ شب جمعه ، حلوایی پخت و به این بهونه و برای مشورت رفت درب لونه ی ماهی حلوایی . پس از بررسی های میدانی سرانجام ماهی حلوایی، دختر کفگیر ماهی را پیشنها داد که پولکش هزار بار به پولک اونا می ارزید !
ماهی سیاه قصه ی ما ، سر شام به خونه رسید و مادر سفره ماهی را پهن کرد و در حالی که داخل بشقاب پسرش کرم می ریخت سر صحبت را باز کرد و با لبخند مادرانه به پسرش گفت " امروز دختر کفگیر ماهی را دیدم که لب رودخونه داشت جلبگ می چید . ماشالا برای خودش ماده ای شده ، از هر باله ی این دختر هنر می باره ... . "
ماهی سیاه که شصتش خبردار شده بود حرف مادر را قطع کرد و بی پرده از آشنایی خود با ماهی لجن زار صحبت کرد و برای مادر ، از نیکویی های گربه ماهی تعریف ها کرد . مادر بیچاره با شنیدن این حماقت ، با تندی فرزند را مورد عتاب قرار داد .
کو گوش شنوا . ماهی احمق ، پاشو توی یه صدف کرد که نخیر خانواده این دختر مثل ما آبزی هستن ولی خوب یه کم لخت و عور می گردن اما اونا هم مثل ما قبلا فلس داشتن ، تازه الان دیگه عصر تنوع طلبیه . نباید که همه ، فلس داشته باشن . مگه ما چیمون از اونور آبیا کمتره ؟
باری ، مهریه شد تعداد یک هزار مروارید دانه درشت . در پایان ، یه کلام هم از مادر عروس شنیده شد که با افاده می گفت " حالا کی مروارید داده ، کی گرفته " . آقا یه هفته از ازدواج این نادان نگذشته بود که هیچی دیگه ، اختلاف ها بالا گرفت و دختره به بهونه ی عدم تمکین و نپرداختن نفقه و ... از ماهی سیاه کوچولو شکایت کرد و مهریه اش رو به اجرا گذاشت . تازه داماد بی نوا را بگو که می بایستی جوونی و آرزوهای بر باد رفته را پشت شیشه های آکواریوم حبس بکشه !!!
28 / 10 / 99 محمودرضا رافعی
جناب رافعی بزرگوار
متأسفانه این روزها یکی از مشکلات بزرگ و جدی جامعه هست
موفق باشید