دوشنبه ۳ دی
مینیاتور
ارسال شده توسط طوبی آهنگران در تاریخ : يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۸:۲۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۱۸ | نظرات : ۰
|
|
می کشید نقاش ازدل تنگی نقش از تنگ دلی ها
می دمید رنگ بر چهره عشق از فردای نامردمی ها
روزی استاد مئنیاثور نقش فرهاد و شیرین را به نگارش در آورد
این هنر زیبا همه را ب شگفتی انداخت که دسته دسته به تماشای اینهنر زیبا می آمدند
آوازه نگارش و زیبایی آن ب در بار خسرو پرویز هم رسید
خسرو یکی از پیشکارانش را گفت تا برود
استاد مینیاتور و تابلو نگارش شده اش را به خدمت او بیاورد
وقتی استاد هنر مند را خدمت خسرو آوردند
استاد بلا فاسله تابلو را تقدیم پادشاه کرد
خسرو قرق درتماشای تابلو شد از سر و صدا و هیاهوی در قصر بی عتنا شد
وقتی به خودش آمدچیزی روی خودش نیاورد
و رو به استاد کردگفت شما می دانیدکه شیرین مدتهاض است
از فرهاد بریده است
می دانی این کا ر خلاف عرف است و لتمه به وجه ی پادشاهی ما می زند
شیرین یک شاه زاده زیبا را رو به روی مردی از رعیت و با لباس شرنده نشانده اید
استاد گفت شما گل به دهان بگرید
لباس فرهاد به رنگ قهوه ای مناسب مردانوآستین با مچهای
بسته و با دو زانوی ادب جلو شیرین آرمیده
من جز ادب و زیبایی در این مرد چیزی دیگر نمی بینم
گفت خسرو مارا می کشیدی که برا گفتن بسیار داشتیم
استاد گفتسرورم شما همیشه بالا نشینی و ما پایان نشین
و این همه زیور آلات که به شما آویزا است
بعد آموزی داردرعیت از شما بعدبین می شوند
و محبوبیت شما به دشنام تبدیل می شود
دوباره خسرو گفت پس چرا شیرین را به زیبایی تمام در حال
نگا کردن به فرهاد کشیده ای
استاد گفت شاهشاهان من شیری را یه زیبایی خودش کشیدم
نمی شود در هنر دوزی کرد
نگا ه کردن شیرین به فرهاد هم برای معنی و مفهوم و هویت
نگاش است
گفت معنی و مفهوم را توضیع بده
گفت استادمفهوم دو قلب در حال پیوند را نشان می دهد
معنی قصه عشقی نا فرجام را نشان می دهد که هر کس به
تابلو نگا می کند حسرت ظلمی که به فرهاد شده و به عشق
بی ثمرش تفکر می کند
خسرو گفت داری زیاد تر از دهانت صحبت می کنی
استادگفت صبر کنیدشما می دانید که هنر ماندگار است
و فرهاد که عشق و صنعت را به یاد گاری گذاشت شیری
اسوه ی زیبایی شد
و شما هم به مکر متوصل شدین و او را ناکام کردین
چطو یک پادشا می خواهد قلم روی این موضوع بکشد
گفت خسرو فرهاد مردی ساده لو و نادان بود
که هر چه ما دور ازچشم شیرین می گفتیم انجام می داد
گفت استاد اشتبا را شما کردین این از چشم مردمان دور نمی ماند الان در چشم مردم فرهاد مردی عاشق دلیر و سخت کوش است
اوصنعت کرد کو تراشید راه شیر آوری را برای شیرین آسان کرد حوضچه ای ساخت که معشوغه اش در آن شیر بنوشد
او شیره جان را برای ساختن خرج کرد
او عاشفی را به کمال رساند
گفت خسرو پس ما را به چه آیین در داستان می آورند
گفت استاد من نقاشم عاشق و معشوق را می کشم
قلم من آنچه را دلم می گوید می کشد
دلم هم هرچه در دل آدمها می گذرد می گوید
شما هم اگر دلتان روزی در تسرف کسی در آمد بگو تا من بکشم
و اگر نگارش نتواند صدا کند باکسی حرف بزند دیگر نگارش نیست
ادامه داردطوبی آهنگرا ن ۹»۹«۹۹۳۱
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۶۶۰ در تاریخ يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۸:۲۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید