سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      روزمرگی های کرونایی
      ارسال شده توسط

      آذر مهتدی

      در تاریخ : دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۰۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۶۶ | نظرات : ۰

      روزها و شبهای کرونایی  25آبان99
      شب گذشته باتمام تلاش خوابم نبرد. افکارم حول هر موضوعی چرخ می خورد. چشمانم بسته بود اما اصلا خوابم نبرد. نزدیک صبح متوجه شدم که خوابم برده . اما صدای اذان از گوشیم پخش شد و از جا بلند شدم بعد نماز دوباره خوابم برد باز هم یکی از خوابهای داستانیم و دیدم . خواب های بیداری.. انقدر که لذت خواب را از یاد آدم ببره.
      حدود ده ونیم صبح با صدای زنگ گوشی ناصر پریدم. نگاهش به من که افتاد مثل مجرمی با سر عذر خواهی کرد. ملحفه رو  سرم کشیدم اما صدای آن طرف گوشی هم می آمد. حرصم گرفت. چرا نرفته سر کار؟؟ 
       پاشدم و رو کاناپه نشستم . تلفنش که تموم شد گفت: دو جا باید برای معاینه برم تکلیف زانو م و روشن کنم. اینطور نمیشه.
      یا اینوری یا اونوری. گفتم: هرچی خیره منم باهات میام
      گفت: نه بابا مطب شلوغه تو هم حساسی
      تو این اوضاع کرونایی نمی خواد بیای
      به هوای سیگار کشیدن رفت بیرون و کمی قارچ و چند تا باگت گرفت.
      منم دوتا سیب زمینی و دوتا تخم مرغ پختم و کمی جعفری یخ زده و خیارشور و برنج و خورشت هم داغ کردم نوشابه هم بود سس هم گذاشتم اگر دوست داشت اضاف کنه.
      نصف بشقاب برنچ و خورشت بادمجان و خورد منم ی نصف ساندویج با سس درست کردم و کلی هم  کیف کردم دو تا سه قاشقم برنج خوردم که بهش مزه بده.
      گفت: تا دو می خوابم و منم شروع کردم به جمع کردن میز و تمیزی که با اعتراض گفت: ده دقیقه می تونی سرو صدا نکنی 
      گفتم: نه نمیشه باید اینها رو جمع کنم . ادامه دادم اما آرومتر ... گاهی لجبازی دلخوری پیش میاره.
      آذر.م

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۰۶۰۲ در تاریخ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1