سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بانوی رنج ها
        ارسال شده توسط

        مرضیه حسینی

        در تاریخ : سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۳۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۴۸ | نظرات : ۱


         به بلندای نام تو و تمام سالهایی که آرامِ جانم بودی، و من آن دخترک عجول که هرگز دلواپسی های مادرانه ات را ندیدم...
        اگر چه هنوز هم صدای هق هقِ گریه هایم در پسِ در به دری های کودکانه ام مهر تو را طلب می کند...
        مادر!!
        آن هنگام که آیه های مهربانیِ ات را، خط خط بر سرزمین وحیانیِ قلبم نازل کردی، تا پیش از هر آموزه ای در مکتبخانه ی تو بیاموزم، الفبای مهربانی، انسان دوستی و محبت را... 
        تا موجودی سازنده باشم برای دنیایم... 
        چرا که گفتی با این الفبا هرگز تهدیدی برای دنیا و بشر نخواهم بود...
        و  عشق را از تو اموختم، آن روز که دیدم چگونه بر سرِ قرار عاشقانه ات با پدرم پابرجا مانده ای، و آن نیمکت خیابان در مسیر عابران، در غروب جمعه ها، میعاد گاه تو با اوست. آن دانه دانه های خرما و شیرینی، و حلاوتی از زمزمه های عاشقانه  ات که بر پدرم روانه می سازی...
        آنگونه عشق ورزیدی که مردم کوچه و خیابان پدرم را به نام کوچک می شناسند، و عشاق در عشقبازیِ تو حیران مانده اند...
         مادر....
        چه کنم که این روزها همبستر با بیماری ات هزاران بار هراس بر جان من می اندازی. مبادا...مبادا... 
        این روزها که موهای سیاه پرکلاغی ام در حسرت دستان تو پریشان است، تا بار دیگر ببافی به یاد روزهای کودکی ام...
        مادر!!...
        بگذار تا بگویم آن هنگام که عطر جانماز ت در مشام جانم می پیچد، دیگر هراسی در دلم نمی ماند...
        پس بمان تا با نگریستن به سیمای نورانی ات  آنچنان ثواب نصیبم گردد...
        تا در قیامت و روز محشر دستان من در مقابل چشمان پر مهر تو خالی نَمانَد...
        دخترت

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۲۴۳ در تاریخ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        مرغ آمین
        سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۲۲
        درود
        بسیار عالی خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک

        با نزول آیه های عشق به شدت موافقم ، که تهدیدی برای دنیا و بشر نیست👌👌👌👌

        همیشه زنده باشند💙
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2