پنجشنبه ۶ دی
اشعار دفتر شعرِ نوای دل شاعر اسماعیل پیغمبری کلات
|
|
آنقدر مستم ندانم،می چه و مینا چه باشد؟
گل چه وبلبل چه باشد،سنبل وصحراچه باشد
جان من آتش گرفته،
|
|
|
|
|
ای مردمان نیک بین،عالَم نباشد تکیه گاه
ارزش ندارد تا کنیم ،عمر گرانمایه تباه
اسب مرادی تاختن،ک
|
|
|
|
|
حک میکنم نام قشنگت را به دل باز
وا میکنم آغوش خود از شوق پرواز
تو بهترین دمساز آغوش خیالی
|
|
|
|
|
باران که زِ سقف آسمان پیدا شد
شوری به سکوتِ ماهیان بر پا شد
در رودک مُرده،زندگی جاری گشت
|
|
|
|
|
بیا به صبحِ حادثه،حدیثِ پُـــــر فغان بگو
به گوشِ خفته ی زمین ، نَفیرِ ناگهان بگو
ببین که دخت
|
|
|
|
|
جدا شد در خزانی از،یکی شاخی،گلی زردی
بیامد بر زمینی سرد،چنان آهی که از دردی
گلی درباغ پژمرد و،به ر
|
|
|
|
|
دراربعینت یاحسین،غوغاست در کوی رضا
صحن و سرای عاشقی، پُرگشته با بوی رضا
جا ماندگان اربعین،همچون کب
|
|
|
|
|
نقلِ حکایتی مرا ، کرده دوباره مُنقلب
مفتخرم به شغل خود، هم نگران و مضطرب
بی رمق و بدون شوق،مرد حرا
|
|
|
|
|
دانی که مرا ظالم ، رسوای جهــــان کردی
در دیده سرشک من چون دجله روان کردی
عقلم بربودی تو ، از من ب
|
|
|
|
|
بانوی مهرِ همسفرِ بادها،درودتان
ای خاطرات خوبِ تو در یادها، درودتان
باشد همیشه چشم امیدی به سویتان
|
|
|
|
|
عمرمان را همه با یاد تو سَر بنمودیم
شاممان باغم هجر تو سحر بنمودیم
کرده مجنون همه را دوری لیلایی ت
|
|
|
|
|
هیئتـی عباسه عاشیقدی، مسلمانلر بیلون
یا ابوالفضلی بگفتا، کُلِّ احساسش بدان
شیعه لر تا واردی جانی
|
|
|
|
|
شور حسینی
ای اهل مُحرَّم همه آماده دوبــــــاره
بر کرب و بلا شد، دو و هفتاد ســواره
در عرش سیه
|
|
|
|
|
" نازنین"
پر میکشد مرغ دلم، اندر هوای دیدنت
دزدانه دیدت میزنم در موقع گل چیدنت
وقتی خرامان میروی،
|
|
|
|
|
” بی وفایی ”
دانی که مرا ظالم ، رسوای جهــــان کردی
در دیده سرشک من چون دجله روان کردی
عقلم بربود
|
|
|
|
|
” گلزار عشق ”
چشم انتظارت بوده ام ، از ره بیایی خوبِ من
ترسم ز شوق این وصال فرصت همه زائل شود
ب
|
|
|