چهارشنبه ۵ دی
اشعار دفتر شعرِ غزل دان شاعر مهدی دقایقی (شَه راز)
|
|
گاهی کین دلم با خویشتن قهر می کند
با هرکسی زدوست ُ آشنا قهر می کند
|
|
|
|
|
همی گویند بزرگان گر شناسی خویشتن را
زبعدش تو بیابی آن خدایی که دراین است
|
|
|
|
|
تو زیباترینی، خوش به حالم تو هستی
کز کوه نور این دیار، زیباتر تو هستی
|
|
|
|
|
دعای من همان کلید اخذ حاجت توست
هدیه ای بطلب تا خدا برایت اعجاز کند
|
|
|
|
|
ای جاهلان خفته در این خواب، ای کاش بیدار شوید
|
|
|
|
|
من از دست رفیقان، بسی رنجیده ام
|
|
|
|
|
اگر خواهان خرید یک واحد مسکونی در برج بهشتی
وقت بازارش الان است، برای خریدش، دستی بگیر
|
|
|
|
|
هرکه مادر را در مقامی نیک در زندگی ارج داد
می برندش آن بهشتی که زیر پای "مادر" است
|
|
|
|
|
آرزوهایم زیر باران جهالت خیس ُ مرطوب شد
خاطراتی خط به خط درنبودش مکتوب شد .
|
|
|
|
|
به گریه اول ُ دوم زغم ُ سوم به جداییست
این چه رسمی ست که از انسان جدانیست
|
|
|
|
|
عُمرم همه هیچ و پوچ و بی ثمر می گذرد
افسوس که این غافله عمر، عجب می گذرد
|
|
|
|
|
چه ساده آخرین بازیم را باختم
|
|
|