جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ ساده اما صبور... شاعر زهرااحسانی
|
|
از نسل سیاووشیم افسوس که آتش نیست
هر چند که آتش هم پایان سیاوش نیست
سهراب نژادیم و زخمی بدن و افسو
|
|
|
|
|
غریب آباد می داند نشان چشمهایش را
مسیر کاروان مهربان چشمهایش را
هزار و یک شب خورشید در افسانه ها گ
|
|
|
|
|
تصویب شد طرح باران در صحن چشمان دختر
وقتی شد آئین تهمت تزئین دامان دختر
طرحی که یک فوریت داشت اجرا
|
|
|
|
|
وقتی که قانون قلم را با خط مبهم می نویسند
سهم تمام واژه
|
|
|
|
|
اندازه ی یک عمر غم آوردی مرد
یک عالمه درد مبهم آوردی مرد
من یک زنم و تو با تمام مردی!!!!!
پیش دل
|
|
|
|
|
از طالعمان بهار را خط زده اند
رویای شکوفه زار را خط زده اند
رودیم و صد افسوس که از باور کوه
اندیش
|
|
|
|
|
دست ناشسته ای که می شوید بی بهانه گناه یک گل سرخ
باز هم زهر چشم می گیرد از زلال نگاه یک گل سرخ
قطر
|
|
|
|
|
سیاوش در سیاوش تهمت و تحقیر و بدنامی
اگر آتش نباشد وای
|
|
|