چهارشنبه ۲۲ اسفند
اشعار دفتر شعرِ گندم وکاه شاعر علي غلامی
|
|
دارد اتفاق می افتد
هم اینک
عقابی خرگوشی را که شکارکرده به لانه نزد جوجه هایش می برد.
|
|
|
|
|
من عدالت را
بازیچه ی دست های بازرسان ایستگاه های مترو می پندارم
|
|
|
|
|
روز که برون می شوم
خورشید چهره پنهان می دارد،
و...
|
|
|
|
|
سين سعادت
بهار ...
به زندگي كه خودرا
درپشت غصه ها
پنهان كرده بود،
خنديد وگ
|
|
|
|
|
احساس تاب بازی می کنم
درپس ِعمود ِسنگ قفس ِ زنخدان چاه ِ سپهر
|
|
|
|
|
ازباد می ترسم ،
وبه ابری که درآغوش نسیم می رقصد
|
|
|
|
|
ستاره یی که بالای سرت چشمک می زند ،
به هرکجا می روی سایه به سایه تعقیبت ات می کند ،
همان پاره
|
|
|
|
|
آینه ی ذوق برگردان ِ خورشید
آلبوم براق ِ بهت شده بود
وخاکستران ِ خاک ِ خلوص
|
|
|
|
|
حس تروتازه ی آشنایی دلتنگ ام می کند
تویعنی دریا را دیده یی
من خود معنای دریایی ام
|
|
|
|
|
گمان مبرهرگاه نوری درچشم شب می سوزد
ستاره بخت توست که می درخشد
چراغی که دردل شب خاموش می شود
|
|
|
|
|
خواب دیده ام
درغاری خوابیده ام
سگی به پهنای حفره ی غار
چون عنکبوتی درحال شکار
غنوده
|
|
|
|
|
به بیرون زل زده بود
ازپشت میله های قفس
دل تنگ وفرسوده وخسته بود
چشم تیزکرد وهم زمان برخاس
|
|
|
|
|
درگرگ ومیشی نفس گیر
نبض هوایی بی رنگ ،
پای بلندترین کوه برفی جهان
سرخ جامه گان ،
به ب
|
|
|
|
|
نشسته بر روان تخت ِ نفس هایش نفس ِ مرتعشی که می نشیند ومی نشاند ، می چرخد ومی چرخاند،
|
|
|