صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۹۸۱۹ |
تا کنون 331 کاربر 1426 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
کودکی یادش بخیر، خاطراته ظاهراً بی مغز آن ایام را ،
من چقدر دوست داشتم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۹۱۶۵ در تاریخ جمعه ۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۳۶
نظرات: ۲
|
|
برای زندگی ام ، بهترین طرح لبخندی
برای لبهای پُر ز لبخندت ، که زندگی ام را ساخت ازتو ممنونم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۹۱۰۷ در تاریخ چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۸ ۰۶:۵۴
نظرات: ۲۱
|
|
روحم بمانند قلب لعنتی ام ، ضربانی دارد که سینوسی ست ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۹۰۶۹ در تاریخ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ۰۶:۴۲
نظرات: ۱۰
|
|
دلواژه های عشق را مرور می نمودم ، ز سکون یاد نبود
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۹۰۴۴ در تاریخ دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۵:۱۰
نظرات: ۲
|
|
دو دیپلمات ، با جامه های شیک (سیه پوش وسپید پوش)
بازیشان گرفته بود
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۹۰۱۲ در تاریخ يکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۷
نظرات: ۲
مجموع ۱۵۷۳ پست فعال در ۳۱۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
مسبب " او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟ این موضوع گ
|
|
|
|
عشقِ مادر از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید . ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در. او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
|
|
آئینِ جان علیرغم مشکلات ، همه چیز دراین عالم بدانگونه که باید ، بوقوع می پیوندد . تسلیم رفتاری ست که ازتواضع نشأت میگیرد. پذیرش اینکه زندگی رازیست که اعماق آنرا ذهن انسان ، قادر
|
|
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۸
نظرات: ۰
|
|
همینطور هِرتی ؟ مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم . مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم مارمولک گفت : از اداره
|
|
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
نظرات: ۰
|
|
های لایتِ اندیشه هام 1 1- ما گاهی دست به انجام کارهایی میزنیم که حتی جربزه ی دیدنِ فرجامش را هم نداریم . 2- بازیگریِ هیچکداممان بدک نیست، وقتی دراشتباهاتمان
|
|
يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۲۰
نظرات: ۰
مجموع ۱۴۹ پست فعال در ۳۰ صفحه |