صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۹۸۴۷ |
تا کنون 332 کاربر 1431 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
من مدتی ست که دست ،
از جانِ خویشتن شسته ام
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۳۳۶ در تاریخ شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰ ۰۶:۰۲
نظرات: ۸
|
|
دلم میداند چقدر، دوست داری تو مرا
ولی مانده ام چرا ، اینقدر این دل ، جفتک میزند
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۲۹۶ در تاریخ پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰ ۱۲:۳۳
نظرات: ۶
|
|
یاد آن شبها بخیر
آن شبِ رؤیاها
آن هبوطِ شادی
شادیِ رؤیاها
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۲۶۳ در تاریخ چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۳۵
نظرات: ۱۰
|
|
درآن کافه
روی میزکوچک من
تکه ای از کیک بود و،
یک فنجانِ پُر
هردو از قبیله ی نسکافه
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۲۲۴ در تاریخ سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۲۱
نظرات: ۶
|
|
به دنیاهای خیالی رفته بودم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۱۸۲ در تاریخ دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۲۰
نظرات: ۶
مجموع ۱۵۷۶ پست فعال در ۳۱۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
مسبب " او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟ این موضوع گ
|
|
يکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ ۰۳:۴۸
نظرات: ۶
|
|
عشقِ مادر از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید . ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در. او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
|
|
آئینِ جان علیرغم مشکلات ، همه چیز دراین عالم بدانگونه که باید ، بوقوع می پیوندد . تسلیم رفتاری ست که ازتواضع نشأت میگیرد. پذیرش اینکه زندگی رازیست که اعماق آنرا ذهن انسان ، قادر
|
|
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۸
نظرات: ۰
|
|
همینطور هِرتی ؟ مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم . مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم مارمولک گفت : از اداره
|
|
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
نظرات: ۰
|
|
های لایتِ اندیشه هام 1 1- ما گاهی دست به انجام کارهایی میزنیم که حتی جربزه ی دیدنِ فرجامش را هم نداریم . 2- بازیگریِ هیچکداممان بدک نیست، وقتی دراشتباهاتمان
|
|
يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۲۰
نظرات: ۰
مجموع ۱۴۹ پست فعال در ۳۰ صفحه |