مَقَرِّ آسمان
مطرب با ریتمی تند ،
زخمه به سیمها میزد
رزمند ه ی ما ، با نگاه به دشمنِ ظالم ،
به سیمِ آخر میزد
زخم های ترکش و،
لرزشِ پُرطَرَبِ رزمنده باعث میشد
در محشرِ صغرایی که ایجاد شده بود
رزمند ه ی ما بهر فرار از آتش ،
چندی بعد ، به مَقَرّ آسمان ، در میزد
مسجد ، همان مقرِ آسمان بود
بهرِ سدی از ورودِ کفرِ کافر،
درب اش بسته بود
رزمند ه ی ما یکریز ، مُشت بر در میزد
بازشد خیلی زود
بازست همیشه آسمان برای ایمان
از شدتِ زخم ، چه بگویم ؟ پَرپَر میزد
همچون پَرپَرِ کبوتری که جوجه اش تشنه شده
بینِ مروت ها و صفای روح ،
یک حال وهوای بال بالی شده بود ، که هاجر میزد
آن حال وهوایی که ، بر روحِ سراب ،
مادرمیدانست درآنجا آب نیست ، ولی به آن سر میزد
رزمنده دوید میانِ آن حیاطِ خون
مشحون شده ازحیاتی کم خون ،
بدجور دگر شَل میزد
هرکس که درونِ مسجدِ جامعِ شهر بود ،
با هرآنچه در توانِ خود داشت ، نقشی از فَرّ میزد
دشمن آنسوی درِ مسجدِ خونین
همچنان تیر سه شعبه به گلوی ، علیِ اصغر میزد
علی اکبر، همچنان مشغول به دفاع ز خیمه های شهر بود
ولی دشمن ، به او رحم نمیکرد
رگبارِ تیر بود ، که می بارید بسوی شهرِ زخمی
دشمن یکریز آتش ، به دلِ پُر ازخدای ، علیِ اکبر میزد
سوت های خمپاره ، از گوشها بقدرِ لحظه ،
دست بردار نبود
سوت هایش سربه آن گوشهای همچنان ، نیمه کر میزد
فیلم جنگی ناتوان است ،
پرده ی نقره ای را مشحون کند با اینهمه ایثار
عاشیق لَر هنوز، همچون مجنون وار،
زخمه به سیمها میزد
سیمها ز شدتِ زخمه یکی یکی ،
پاره شده و آن ساز دگر مُرد
ولی باقیِ طَرَب را مطرب ،
با صوتِ بمِ نعره ی خشکی ،
ز گلوگاهِ یک نَر میزد
انفجاری سهمگین ، نمایندگی و، مقر آسمان را بلعید
درب آسمان بازشد و، مسجد اینک ،
بهر یک گریز ز آتش
دربِ قلبِ خوبِ رزمند ه ی ما را ، یه ریز در میزد
درب آسمان بازشد و ایمان را بلعید
تا سریع به رضوان برسانَد
رزمنده ، درونِ مسجد بود
مسجد ، به درونِ قلب آن شهیدِ خاموش
این همان جایی بود که ایمان ،
به رسیدن به آن پَرپَر میزد
نگاه ، سوی میدان چرخید
رزمنده ای دیگر ز زمین سبز شده بود
او آمده بود ، جای رزمنده قبلی را بگیرد
حال او بود که مصمم ،
به سیمِ آخر میزد
بهمن بیدقی 1400/10/29
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در وصف ایثار و شهادت