صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۹۸۵۴ |
تا کنون 332 کاربر 1431 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
یک سبکسر میگفت :
باید پرخاش کنم
باید این مزرعه را ،
پُر از خشخاش کنم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۲۱۷۲ در تاریخ يکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۴۳
نظرات: ۱۰
|
|
ضجه ای آمد ، از کنارِ معرکه
جویا شدند دلیلِ این واقعه را
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۲۱۳۳ در تاریخ جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲:۵۲
نظرات: ۶
|
|
من درآن هیبت
من درآن هیئت
پسرکی دیدم
که به گردن طبلی داشت
پسرک ، مناعت طبعی داشت
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۲۰۸۹ در تاریخ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱ ۰۷:۵۵
نظرات: ۸
|
|
وقتی او را گفتند باید ،
به اجباری رَوَد
بسی روحش ،
شیلنگ تخته انداخت
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۲۰۶۴ در تاریخ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۱ ۰۷:۵۳
نظرات: ۱۲
|
|
کاش روحِ عشقِ من ،
هیچوقت خوابش نمیبرد
همیشه بیدار بود
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۲۰۳۲ در تاریخ سه شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۱ ۰۷:۵۰
نظرات: ۶
مجموع ۱۵۷۶ پست فعال در ۳۱۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
مسبب " او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟ این موضوع گ
|
|
يکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ ۰۳:۴۸
نظرات: ۶
|
|
عشقِ مادر از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید . ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در. او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
|
|
آئینِ جان علیرغم مشکلات ، همه چیز دراین عالم بدانگونه که باید ، بوقوع می پیوندد . تسلیم رفتاری ست که ازتواضع نشأت میگیرد. پذیرش اینکه زندگی رازیست که اعماق آنرا ذهن انسان ، قادر
|
|
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۸
نظرات: ۰
|
|
همینطور هِرتی ؟ مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم . مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم مارمولک گفت : از اداره
|
|
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
نظرات: ۰
|
|
های لایتِ اندیشه هام 1 1- ما گاهی دست به انجام کارهایی میزنیم که حتی جربزه ی دیدنِ فرجامش را هم نداریم . 2- بازیگریِ هیچکداممان بدک نیست، وقتی دراشتباهاتمان
|
|
يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۲۰
نظرات: ۰
مجموع ۱۴۹ پست فعال در ۳۰ صفحه |