وداع
دلم جورِ دیگری می بارد امشب
چه حالی دارم امشب !
مثل هرشب نیست امشب
فکرمیکنم هنگام وداع است
چقدر پُرنورست این نور،
چشمانم را زد !
اینجا چه کارمیکند ، خورشید امشب ؟
انگار به استقبالِ روح آمده اینجا
و منی که پُر ز نورم
نمیدانم که عمرم ،
شد ، چند شب
ولی میدانم شب ،
پر رمز و راز بود
درمیانش ، ز یادهای خدایی ،
مالامال بود
من همیشه ی خدا ، ازخدا ، توان ام بود
بهرِ هر ادامه ای ، بهرِ هر روز و شب
نمازشب چه خوب بود
ستایش موج میخورْد ،
به دریای پُر از نورِ مَه ای که ،
بود چراغی ، درشب
دگر روزم ، همیشه تا ابد ،
پایدار و مستدام است
دگر حیاتم ، نورست و نور، زین شب
دگر شمشادست و،
سبزی و گُل روزگارم ، تا ابدالدهر
مهم اینست که تا ابد ، کنارِ دوست ،
خواهم مانْد بی شک
چقدر دوست دارمت ، شیرین خدایا
هرجا باشم ، هیچ فرق نمیکند خدایا
مهم اینست که درکنارِشیرینِ تو باشم
تو بهشتمی ، خدایا
کبوتر شدم منهم
دگرهیچ غمی ندارم و نه دردی ز امشب
بهمن بیدقی 1401/8/10
مناجاتی بسیار زیبا و دلنشین بود