صفحه رسمی شاعر سمیرا_خوشرو
|
سمیرا_خوشرو
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱ فروردين ۱۳۶۳ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۳۰ تير ۱۳۹۷ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | گیلان |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۲۳۰۲ |
تا کنون 356 کاربر 1942 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
غروب و کافه و یک دختر زرد
به روی میز چندین قهوه ی سرد
و شمعی که برایش گریه می کرد
تپش های دلش می ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۹۳۱۴ در تاریخ چهارشنبه ۷ آذر ۱۳۹۷ ۲۱:۴۱
نظرات: ۱۲
|
|
شانه های یک مردو
زخم های پر دردو
دست خالیِ سردو
سفره ای که بی نانست!
...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۹۲۳۹ در تاریخ يکشنبه ۴ آذر ۱۳۹۷ ۱۹:۳۶
نظرات: ۱۰
|
|
کودکی بودم میانِ روستا... یادش بخیر!
...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۹۱۵۰ در تاریخ پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۹۷ ۱۱:۳۱
نظرات: ۳۶
|
|
هوای خانه اش سرد ست و غمگین
به روی سینه اش بغضی ست سنگین
تمام زخم هایش زرد و چرکین
برای دردهایش ن ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۹۰۵۴ در تاریخ يکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷ ۲۰:۳۹
نظرات: ۱۲
|
|
در "من" کسی که زندگی را دیده بر آب
هر شب چشیده بوسه ی صد قرص اعصاب! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۸۹۷۷ در تاریخ پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۷ ۱۲:۵۴
نظرات: ۱۴
مجموع ۱۸۲ پست فعال در ۳۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سمیرا_خوشرو
|
|
نون عشق مامانم هر وقت درد دست و پاهاش کم میشه برامون نون میپزه، البته نه مثل قدیما رو آتیش هیزم، روی اجاق گاز. امروز بعد مدتها با هنرمندی دستای مهربونش عطر نون تازه تو خونمون پیچید.
|
|
دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹ ۲۳:۵۳
نظرات: ۵
|
|
کتابخانه ی ذهن تصمیم گرفتم یه گردگیری حسابی بکنم. رفتم رو ایوون کنار گلدون شمعدونی زیر بوسه های گرم خورشید خانم نشستم و شروع کردم به مرتب کردن قفسه ها. یه جلد دو جلد نبودن که! اونهمه کت
|
|
سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۱۹
نظرات: ۱۴
|
|
نامه ای از یک مادر دلشکسته مدتیه حالم خیلی خوبه! بعداز قرنها دارم یه نفس راحت می کشم! اگه بدونید تو این سالها چقدر عذاب کشیدم! از شدت خستگی و افسردگی داشتم میمردم! یادم نمیاد
|
|
دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۳۵
نظرات: ۱۰
|
|
#فراموش شده مثل همه ی جمعه ها بعد از خواندن نماز صبح دیگر نخوابید. تا خانه را مرتب و تمیز کند. روز قبل با همه ی فرزندانش تماس گرفت، تا بپرسد چه غذایی هوس کرده اند برایشان بپزد. پسر بزرگش فسنجان خ
|
|
چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۳
نظرات: ۶
|
|
رویای شیرین تصمیم گرفت برای ماهیگیری و اسب سواری کنار رود برود. عاشق طبیعت بود. چکمه هایش را پوشید، قلابش را برداشت و به اصطبل اختصاصی اش رفت، مشکی را در آغوش کشید، یالهای بلندش را شانه کرد، زین
|
|
سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۷:۴۵
نظرات: ۸
مجموع ۲۸ پست فعال در ۶ صفحه |