صفحه رسمی شاعر سمیرا_خوشرو
|
سمیرا_خوشرو
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱ فروردين ۱۳۶۳ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۳۰ تير ۱۳۹۷ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | گیلان |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۲۳۰۲ |
تا کنون 356 کاربر 1942 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
دیر آمدی ای عشق، مرا حوصله ای نیست!
بینِ من و مُردن که دگر فاصله ای نیست!
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۱۴۳۴ در تاریخ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۷ ۱۳:۰۰
نظرات: ۱۶
|
|
چند دو بیت
دل بیقرار
شبنم غم انتظار دارد!
که اگر ببیند او را گله بیشمار دارد!
به کجا سفر کند ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۱۳۴۶ در تاریخ دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۴۰
نظرات: ۸
|
|
آه ، سخت است که امید محالش باشی!
معرفت نیست که یک عمر سوالش باشی! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۱۱۶۳ در تاریخ دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ ۱۴:۱۸
نظرات: ۶
|
|
حرفِ بینِ من و دل ، نیمه شب و پنهانی ست!
عشقِ تو در دل من تا به ابد زندانی ست! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۱۰۶۲ در تاریخ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۹۷ ۱۴:۰۶
نظرات: ۱۲
|
|
درد دارد که کسی دزد خیالت باشد!
تهِ فالِ تو ولی عشق محالت باشد! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۰۹۶۵ در تاریخ سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷ ۰۰:۳۱
نظرات: ۱۶
مجموع ۱۸۲ پست فعال در ۳۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سمیرا_خوشرو
|
|
نون عشق مامانم هر وقت درد دست و پاهاش کم میشه برامون نون میپزه، البته نه مثل قدیما رو آتیش هیزم، روی اجاق گاز. امروز بعد مدتها با هنرمندی دستای مهربونش عطر نون تازه تو خونمون پیچید.
|
|
دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹ ۲۳:۵۳
نظرات: ۵
|
|
کتابخانه ی ذهن تصمیم گرفتم یه گردگیری حسابی بکنم. رفتم رو ایوون کنار گلدون شمعدونی زیر بوسه های گرم خورشید خانم نشستم و شروع کردم به مرتب کردن قفسه ها. یه جلد دو جلد نبودن که! اونهمه کت
|
|
سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۱۹
نظرات: ۱۴
|
|
نامه ای از یک مادر دلشکسته مدتیه حالم خیلی خوبه! بعداز قرنها دارم یه نفس راحت می کشم! اگه بدونید تو این سالها چقدر عذاب کشیدم! از شدت خستگی و افسردگی داشتم میمردم! یادم نمیاد
|
|
دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۳۵
نظرات: ۱۰
|
|
#فراموش شده مثل همه ی جمعه ها بعد از خواندن نماز صبح دیگر نخوابید. تا خانه را مرتب و تمیز کند. روز قبل با همه ی فرزندانش تماس گرفت، تا بپرسد چه غذایی هوس کرده اند برایشان بپزد. پسر بزرگش فسنجان خ
|
|
چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۳
نظرات: ۶
|
|
رویای شیرین تصمیم گرفت برای ماهیگیری و اسب سواری کنار رود برود. عاشق طبیعت بود. چکمه هایش را پوشید، قلابش را برداشت و به اصطبل اختصاصی اش رفت، مشکی را در آغوش کشید، یالهای بلندش را شانه کرد، زین
|
|
سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۷:۴۵
نظرات: ۸
مجموع ۲۸ پست فعال در ۶ صفحه |