صفحه رسمی شاعر سمیرا_خوشرو
|
 سمیرا_خوشرو |
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱ فروردين ۱۳۶۳ |
برج تولد: |  |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۳۰ تير ۱۳۹۷ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | گیلان |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۲۳۰۲ |
| تا کنون 356 کاربر 1942 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
|
برایت مینویسم سرگذشتِ عشق پنهان را
همان عشقی که خُشکانده تمامِ شیره ی جان را ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۰۸۳۸ در تاریخ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۳۰
نظرات: ۱۸
|
|
|
روی قلب عاشقم با بی وفایی پا گذاشت!
رفت و امّا خاطراتش را کنارم جا گذاشت
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۰۷۵۸ در تاریخ دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۷ ۱۱:۱۸
نظرات: ۱۶
|
|
|
حضورت را میانِ سینه ام انکار می کردم !
منی که در فراقت گریه ی بسیار می کردم !
تمام لحظه ها را رج ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۰۶۵۷ در تاریخ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷ ۱۱:۲۵
نظرات: ۱۸
|
|
|
در پارتی بودم برای اوّلین بار
دیدم تو را از لا به لای دود سیگار
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۰۵۶۷ در تاریخ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۷ ۱۱:۱۰
نظرات: ۱۴
|
|
|
وقتی شدم در دام چشمانت گرفتار
قلبم میانِ سینه شد لرزان و تبدار
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۰۴۷۹ در تاریخ پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۷ ۲۳:۳۴
نظرات: ۱۴
| مجموع ۱۸۲ پست فعال در ۳۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سمیرا_خوشرو
|
|
|
![]()
نون عشق
مامانم هر وقت درد دست و پاهاش کم میشه برامون نون میپزه، البته نه مثل قدیما رو آتیش هیزم،
روی اجاق گاز.
امروز بعد مدتها با هنرمندی دستای مهربونش عطر نون تازه تو خونمون پیچید.
|
|
دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹ ۲۳:۵۳
نظرات: ۵
|
|
|
![]()
کتابخانه ی ذهن
تصمیم گرفتم یه گردگیری حسابی بکنم.
رفتم رو ایوون کنار گلدون شمعدونی زیر بوسه های گرم خورشید خانم نشستم و شروع کردم به مرتب کردن قفسه ها.
یه جلد دو جلد نبودن که! اونهمه کت
|
|
سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۱۹
نظرات: ۱۴
|
|
|
![]()
نامه ای از یک مادر دلشکسته
مدتیه حالم خیلی خوبه!
بعداز قرنها دارم یه نفس راحت می کشم!
اگه بدونید تو این سالها چقدر عذاب کشیدم!
از شدت خستگی و افسردگی داشتم میمردم!
یادم نمیاد
|
|
دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۳۵
نظرات: ۱۰
|
|
|
![]()
#فراموش شده
مثل همه ی جمعه ها بعد از خواندن نماز صبح دیگر نخوابید. تا خانه را مرتب و تمیز کند. روز قبل با همه ی فرزندانش تماس گرفت، تا بپرسد چه غذایی هوس کرده اند برایشان بپزد. پسر بزرگش فسنجان خ
|
|
چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۳
نظرات: ۶
|
|
|
![]()
رویای شیرین
تصمیم گرفت برای ماهیگیری و اسب سواری کنار رود برود. عاشق طبیعت بود. چکمه هایش را پوشید، قلابش را برداشت و به اصطبل اختصاصی اش رفت، مشکی را در آغوش کشید، یالهای بلندش را شانه کرد، زین
|
|
سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۷:۴۵
نظرات: ۸
| مجموع ۲۸ پست فعال در ۶ صفحه |
