صفحه رسمی شاعر آذر مهتدی
|
 آذر مهتدی
|
تاریخ تولد: | جمعه ۱ دی ۱۳۴۰ |
برج تولد: |  |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹ | شغل: | دبیر هنر |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | شعر و ترانه نقاشی و هنرهای صنایع دستی و سنتی داستان و نمایش و فیلمنامه و... |
امتیاز : | ۱۵۱۳ |
تا کنون 101 کاربر 574 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: عاشق یادگیری ام از هر فردی که هنری را دارد حتی اگر شاگردم باشد. از نقاشی و طراحی لذت می برم در حال نوشتن یک رمان هستم . اگر کاری را بلد باشم با دل و جان آموزش می دهم. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
او چون گل بی خار و من چون خوار هستم
بر دفتر عشقش سند تا چوبه های دار دارم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۶۳۵۰ در تاریخ دیروز
نظرات: ۲۵
|
|
خیالت خیانت به دل راحته
خدا میگیره انتقام پا به پاش
...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۶۳۰۳ در تاریخ ۳ روز پیش
نظرات: ۱۸
|
|
این زخم کهنه
واژه ی غربت
در نام یک زن است
زن در نگاه مجرمان
یک مصیبت است ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۶۲۳۶ در تاریخ ۵ روز پیش
نظرات: ۴۶
|
|
این گردش شبانه مرا برد تا کجا
تا می رسم دم میخانه، آتش گرفته بود ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۶۱۷۷ در تاریخ ۷ روز پیش
نظرات: ۳۰
|
|
من فصل کوچ آسمان ها تا زمینم
این واژه ها آغشتنم طاقت بیارید ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۶۰۸۷ در تاریخ ۹ روز پیش
نظرات: ۷۱
مجموع ۵۲ پست فعال در ۱۱ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر آذر مهتدی
|
|
دوستی پیامی فرستاد که دلنوشته ای بود؛ قبلا" بارها و بارها خوانده بودم از آرزوهای دلخواسته؛ و دست به قلم بردم تا بگویم من هم چگونه عیدی می خواهم شاید شما هم دلتان بخواهد. به امید سالی نیکو به
|
|
|
|
از روزی که به دنیا آمدم بدشانسی همپای من قدم به قدم کنارم بود سایه به سایه دنبالم. کم کم از گوشه و کنار به گوشم رسید که پدر تا 6 ماهگی حتی نیم نگاهی به من نکرده بود،چون از برادر بزرگترم؛ ریز جثه
|
|
|
|
دوستان داستان منظومی که در اینجا آوردم وبه اشتراک نگاههای هنرمندانه اتان گذاشتم. خیلی خانواده ها در این شرایطند. همه ما به نوعی با آن آشنا هستیم. پیشاپیش از طولانی بودن آن
|
|
دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۰۵:۲۰
نظرات: ۹
|
|
روزهایم می گذرد به بطالت به کار یا هرچیز بعضی افراد هنوز تغییری در روش زندگی نداده و با شرایط فعلی کنار نیامده اند. اصلا ویروس را به پشیزی نمی گیرند. درست و غلط آن را کار ندارم اما افکار آد
|
|
|
|
زنی را دیدم که بازار را در زنبیلش حمل می کرد، مردی به دنبالش می دوید و کودکی با سبدی از التماس محبتش را گدایی می کرد، مرد دستهایش را در جیب پنهان کرده بود. شاید تتمه دارایی اش را محکم چ
|
|
مجموع ۲۷ پست فعال در ۶ صفحه |