صفحه رسمی شاعر آذر مهتدی
|
 آذر مهتدی
|
تاریخ تولد: | جمعه ۱ دی ۱۳۴۰ |
برج تولد: |  |
گروه: | شاعران کلاسیک |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹ | شغل: | دبیر هنر |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | شعر و ترانه نقاشی و هنرهای صنایع دستی و سنتی داستان و نمایش و فیلمنامه و... |
امتیاز : | ۶۸۱۲ |
تا کنون 305 کاربر 2213 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: عاشق یادگیری ام از هر فردی که هنری را دارد حتی اگر شاگردم باشد. از نقاشی و طراحی لذت می برم دو تا کتابم در زمینه کودک چاپ شده جلد اول رمان پیمانه رنج را تمام کردم و در حال نوشتن داستانهای فولکوریک هستم . اگر کاری را بلد باشم با دل و جان آموزش می دهم. اگر کسی محترمانه اشتباهاتم را تذکر دهد با دل و جان پذیرام. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
سگ همسایه پوزهاش لرزان
بوی تنپوش کهنهات بر جان
به هوای تو میکند عوعو
پوزهاش را به خاک غم مال ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۰۷۹۲ در تاریخ دیروز
نظرات: ۹۶
|
|
دلشوره دارم این روزا
میترسم از یادت برم
می ترسم از پا در بیام
من ازتو دل نمی کنم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۰۲۰۴ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۱۰۷
|
|
آه ای صلیب مانده بر دوش مسیح... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۸۴۲۵ در تاریخ جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۰:۵۶
نظرات: ۱۲۰
|
|
خوب می دانی چه گویم در لفاف
سی نشد سیمرغمان در کوه قاف
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۸۲۴۸ در تاریخ جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۰۵
نظرات: ۵۸
|
|
من شاعرم
گاهی زبانم تلخ می گردد
گاهی عسل در واژه هایم
گنگ و بی مزه
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۸۱۵۰ در تاریخ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۸:۵۱
نظرات: ۸۱
مجموع ۱۳۲ پست فعال در ۲۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر آذر مهتدی
|
|
زنی را دیدم که بازار را در زنبیلش حمل می کرد، مردی به دنبالش می دوید و کودکی با سبدی از التماس محبتش را گدایی می کرد، مرد دستهایش را در جیب پنهان کرده بود. شاید تتمه دارایی اش را محکم چسبیده
|
|
|
|
جهان موازی یا تئوری جهانهای متعدد، فرضیهای در فیزیک است که بر اساس آن، جهان ما نه تنها یک جهان است بلکه به همراه جهانهای دیگری نیز وجود دارد که  
|
|
|
|
رضا بابایی نویسنده بیش از ۳۵ کتاب و افزون بر ۱۵۰ مقاله در زمینه دین شناسی، فرهنگ، تاریخ و ادبیات دارد و تقریبا تمام عمر خود را صرف تحقیقات و پژوهشهای دینی و علوم و معارف اسلامی نموده است. او گرفت
|
|
|
|
لبخند ماه یک روز قشنگ ؛ خورشید وسط آسمان از لابلای شاخه های درختان بر کلبه کوچکی گرده های طلایی اش را می پاشید. بیرون از کلبه مرد هیزم شکن تبرش را صیقل می داد و در داخل کلبه ، زن جوان و زیبا
|
|
چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۱ ۰۷:۲۵
نظرات: ۲۷
|
|
دو رکعت نماز عشق دیگر حواسم نیست... چادر را که دورم می پیچم، قامتم را می بندم، به خاطرات دور و نزدیک. سلام پایان را هم به خاطر نمی آورم. تششت فکر است یا فراموشی ذکر، نمی دانم از کثرت
|
|
شنبه ۶ فروردين ۱۴۰۱ ۰۴:۱۰
نظرات: ۴
مجموع ۵۱ پست فعال در ۱۱ صفحه |