جمعه ۲۱ دی
|
آخرین اشعار ناب مهرداد عزیزیان
|
به گمانم چند سالیست در این آیِنه ها
من ندیدم رُخم از سردیِ این داغ، جدا
دلِ محنت کش ِ هر دم ز سعادت محروم
چه کُند با منِ بیچاره ی از یار، سوا؟
پرده گرداندی و افسوس ،مقامت مخفیست
جمله بازیچه ی ماهورم و آن شور و نوا
روی خود را تو چه رندانه زمن دزدیدی
چه فقیرانه پذیرا شدم این منظره را
وصف ِ حالم همه دنیا به مثل می دانند
و به حیرت بنویسم که ندانی تو چرا؟
تو که این زائرِ افتاده به خاکت دیدی
امتحان بس کن و بر من جهتِ قبله نما
عزمِ راهت کنم هر صبح و شبش می بینم
حسرتِ این نرسیدن و غمش مانده به پا
به گمانم دو سه سالیست که هر آینه ای
پرسد از من تو کجا این رخ غمدیده کجا؟
این چُنین باشد اگر طرزِ نگاهت همه عمر
به پشیزی دگر این عمر، نیارزد به خدا
من اگر جان به سلامت بِبَرم در ز فراق
"بی تخلص" شَوَم و شعر کنم جام ِ دوا
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما استاد عزیز🌺 رهنمود شما را به خاطر خواهم سپرد استاد 🙏🙏🙏🙏🙏 از وقتی که گذاشتید سپاسگزارم🌺🌺🌺 | |
|
سلام و عرض صبح بخیر استاد سپاسگزارم🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم برادر بزرگوار جناب رضوی عزیز🌺🙏 | |
|
ممنونم ایمان عزیز و گرامی🌺🙏 | |
|
سپاسگزارم جناب بایبوردی🌺🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.