دوشنبه ۳ دی
راز ها پنهان است! شعری از دانیال فریادی
از دفتر نرگس های سوخته نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۵۹ شماره ثبت ۹۹۷۲۴
بازدید : ۱۹۱ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب دانیال فریادی
|
دستانم خالی ست
موسم دلگیرست
دخترک میترسد
سایه ش بر دیوار
فاش کند
رازقلبش را!
فصل پاییز است!
برگ ها زود تر از وقت مقرر به زمین میریزند!
من از افتادن برگ ها
شماره بر میدارم
راز ها پنهان است!
راز ها پنهان است!
بر مزار ی گمنام
روز تولد من حک بود!
مادر می گوید؛
کاشی چشم به راه گل قاصد بودم
او همیشه سر راه کبوترها
دانه میریزد!
او به انبوهی گیسوی خواهرم
گیره ای از جنس سادگی می بندد!
و به ژولیده گی موهای من می خندد!
او به اجاق سرد خانه
گرمی دستانش را می بخشد
دلم من میخواهد به در خانه ی آدم ها
سوسن و اطلسی تقدیم کند
دل من میخواهد
لحظه تحویل سال
چشمه ای را تماشا بکند
که در آن
میدرخشند بچه ماهی ها
سبزه ها
سمبل ها
و
وچراغ
آبادی از دور پیدا بود
بوی نان تازه
گرمی کرسی مادر بزرگ!
کاش می شد
ببینم این همه شادابی را
و بنوشم
نگاه گرم اهل آبادی را
با تشکر
دانیال فریادی
با نظرات و نقد خویش راهگشا باشیم
ل
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود