در خرابات دلم پرده ی پندار تو بود
در زدن در منش و دیده ی ما نیست که نیست
طرح لبخند تو را ماه ندیدست و کشید
خال در زیر لبت ایده ی ما نیست که نیست
یا بنه پای یقینت به دلم ای گل من
یا بگو دسته گلی چیده ی ما نیست که نیست
خط چشمان تو با سرمه ی سنگی شهاب
خنده را از لبه پر خنده ی ما برد که برد
او که فرزانه برایش چو سفیریست عزیز
رفت و معلوم نشد برده ی ما برد و که برد
من که در کار خدا مانده ام ای بنده ی عشق
سجده را از سر این بنده ی ما برد که برد
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
دلنشین و زیبا بود