وانیل
وقتی آید روزِ مرگم
همان روز که ز پیله ام درآیم و،
شَوَم شاپرکی
گر لبی باقی بماند
دوست دارم که همی بوسه زنم ،
دست عزرائیل را
بهرِ قرآنی که آموخت
محمدِ امین را
که بانی شد ،
به ماوراء هم گهگاه ،
کشم من سَرَکی
تا برای شمعِ عشق ،
شوم شاپرکی
دوست دارم که همی بوسه زنم ،
دست جبرائیل را
بهرِ محشری که برپاست و رستاخیز که ،
بعد ازیکعمر تکاپو عاقبت ،
من توانم یک خدا عدل ببینم
دوست دارم که همی بوسه زنم
بعد ازآن صدای شیپور و تجمع
دست اسرافیل را
بعد ازیکعالمه روزی ، بعد ازِآنهمه غلامی
تا که دنیای خدا ،
نامِ زیبایی و رنگی ، ز بندگی بگیرد
دوست دارم که همی بوسه زنم
دست میکائیل را
درماجرای خواب و ابراهیم و خنجر و گلو
همان احترامی که جوان گذاشت ، به گفتارِ خدا
همان احترامی که جوان گذاشت ، به گفتارِ پدر
دوست دارم که همی بوسه زنم ،
دست اسماعیل را
بد نیست که بغض ام بترکد
دردِ دل کنم ، ز خونی که ،
ز قلبِ قبله ی اول چکید و،
ریخت برخاکِ فلسطین
خاکِ عیسای پیامبرِ خدا
بنالم و همی نوحه کنم
زِ آنهمه ، ظلمِ یهودِ صهیونیست که ،
به خواست خدا
بزودی انشاءالله ، شود محو و نیست که ،
روزی نامِ خوبِ آن نبی یعقوب را برخود داشت
چه گنه ازاین بزرگتر که خرابش کرده اند ،
نامِ اسرائیل را
فعلاً که میان زندگی ویلانم !
ولی پا به پای من ،
کنجکاوانه این دو یعنی ، سمع و بصر
باهم این سو و آن سو میرویم
یکریز، همه جا سر میزنیم
چه عطرِ دلنشینی پخش است دراین پیاده رو
بوی یک وانیل و یک قهوه ی خوب
آری می آید ، ز آن کافه ی خوب
پشت یک میز می نشینم
: قربان چه میل دارید ؟
: لطفاً برای من بیاورید ،
یک فنجان ، قهوه ی ترک
با تکه ای کیک ،
شکلاتی باشد آمیخته با وانیل و،
رؤیایی ثبت میشود آمیخته با صدای اُرگ
خاطراتِ من شکوفا میشود
وقتی یادِ کیکهای خانگی آید به یاد
وقتی یادش عطر می پراکَنَد دائم به یاد
همان یادی که ، حسِ خوبی دارد که مرا ،
به شوق می آورَد بازهم تکرارکنم ، اسم وانیل را
بهمن بیدقی 1400/3/13
بسیار زیبا و پر معنی است
موفق باشید