سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      هوسباز

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰ ۰۵:۳۴ شماره ثبت ۹۹۶۲۳
        بازدید : ۲۹۱   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      هوسباز
       
      در این دُور و زمونه
      اگر شیرینی بود ،
      شک هم نمیکرد ،
      به انتخابِ بینِ دو رقیب ،
      خسرو و فرهاد
      یک لا قبایی و،
      پاپَتی بودن های فرهاد
      درونِ دایرة المعارفِ عشقِ هم اکنون،
      ترجمانش چیزی نیست ، جز کشک
       
      گورِ پدرِعشق هم کرده ،
      عشق به دنیای امروز، کیلو چنده ؟
      عشق و مستی ها وعاشقانه ها ،
      در این دُور و زمونه
      به دیدن کرور کرور طلاق
      مگر معنایی دارد بجز کشک ؟
       
      مهم بر شیرین اینست ،
      در این دُور و زمونه
      کند یکریز به خانمهای دیگر
      حسادتها و چشم هم چشمی و رشک
       
      اگر یابد چو بچه ها همی ،
      اسباب بازی اش را ،
      که هیچ
      وگرنه تا خریدنهای اسباب بازیها
      یکریز ریزد ،
      ز چشمانِ هوسبازش هِی اشک
       
      فرهاد ، اگر که خواهد ،
      وی را به نرخِ جانِ خویشتنِ خویش ،
      شیرین او را قبولش میکند ، اما به یک شرط
      نه به صورتِ یار وعاشقانه هایی شیرین ،
      بلکه ، قبولش میکند بهرِ آشِ رشته ،
      بعنوانِ ، قدرِ قاشقی کشک
       
      گرچه آن ، فرهادِ بدبخت
      جِلِزوِلِزِ کند
      همچو نعناع داغِ روی آشِ رشته
      همان آشی که رویش یک وجب روغن نشسته
      به لطفِ شیرین و خانواده ش
      شاید با آنهمه احساسِ داغ اش
      شیرین قبول کند او را
      جای یک مجسمه در کنجِ باغ اش
      یک تندیسی ز مردی دائم در اشک
       
      شاید هم ،
      به اعمالی شاقّه ،
      درونِ خیکِ چرمِ بز، درحینِ تکاپو
      به دستانِ ناآرامِ شیرین ،
      به رفت وآمدی سرگیجه وار،
      آن ماست
      مبدل به کَره گردد 
      به تکان های شدیدِ روزگارِ آن مَشک
       
      بهمن بیدقی 1400/3/15
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      بهنود کیمیائی
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۱۳
      درودها




      ⚘⚘⚘⚘⚘⚘
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۵
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاس
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۴۴
      درود برشما جناب بیدقی
      بسیار عالی خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۴۳
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاسگزارم از نظر مهربان و پر لطفتان
      سلامت باشید و شادمان
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۴
      درود های فراوان و ارادتی بی پایان جناب بیدقی ادیب فاضل وگرانقدر
      بسیارشیوا ودلنشین
      دستمریزاد
      کامیاب وتندرست
      قلمتان مانا
      در پناه حق
      ایام بکام
      🌷🌷🌷🌷
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۵۵
      با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
      سپاسگزارم از نظر مهربان و پر لطفتان
      سلامت باشید و شادمان
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      مجتبی شهنی
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۱۳
      درود

      🌹🌹🌹🌹
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ ۰۵:۱۵
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاس
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم
      میر حسین سعیدی

      دیوانه ترین لایق دیوانه ی عشقیم ااا هویی به دل دف شده دردانه ی عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3