سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        همپای روزگار

        شعری از

        ابوالفضل زارعی

        از دفتر خنیاگر ِروزگار نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰ ۰۵:۲۱ شماره ثبت ۹۹۶۲۲
          بازدید : ۱۷۷   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل زارعی

        گاهی به ذهنم می رسد بیتی ، کلامی
        چون  آرزو  بی انتها  و  نیمه کاره
        می گویَمَش می آورم بر روی کاغذ
        می خوانَمَش ، بعدَش کُنم هی تکه پاره

        حیران و سرگردان دنیایی غریبم
        با کوهی از فکر و نیاز و آرزوها
        پنجه به پنجه با امید و انتظارم
        بندم میان این همه آداب و خوها

        در قیل و قال شهر با سیل شلوغی
        در لابه لای این همه فکر و خیالات
        دیگر چگونه از گل و بلبل بگویم
        با قار و قار این کلاغ بی مبالات

        با این همه آلودگی از دود و از صوت
        بُستان درون ذهن من جایی ندارد
        شهر سیاه من در این دود و شلوغی
        باران سمّی و اسیدی هی ببارد

        فکر من از معشوق حافظ رَخت بسته
        اندیشه ام مشغول با درد و ستم هاست
        گاهی اگر  زیبا  رُخی در  ذهنم  آید 
        معشوقه ام امروزی و با رنج و غم
         هاست

        دیگر کجا آن ((داس ماه)) و ((مزرع سبز)) 
        در بین حجم دود ماشین و موتورها
        این چارپای آهنی با باک بنزین
        اینک نشسته جای اسبان و شترها

        امروز من انسان عصر ارتباطات
        دیگر چرا مجنون صفت غمخوار باشم
        یا در میان خَیلِ عاشق های بیکار
        چشم انتظار دار زلف یار باشم

        چون شاعر امروزم و با فکر تازه
        دیگر چرا در بند جام باده باشم
        دیگر چرا از یار و از نازش بگویم
        یا بر سر هر ناکسی مدحی بپاشم

        چون شاعر امروزم و با غصه ی نان
        درد من این اندوه یا غم های مردم
        غمهای ما از کار آدم ریشه دارد
        او رانده شد با خوردن یک خوشه گندم
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        بهنود کیمیائی
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۱۸
        درودها




        ⚘⚘⚘⚘⚘
         موسی عباسی مقدم
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۲
        درود بزرگوار زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شهنی
        سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۱۶
        درود

        🌹🌹🌹🌹
        ابراهیم آروین
        سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۵۰
        درود ها

        زیباست
        درود بیکران
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7