واویلا
حالتِ سرگشتگی ،
درمن هویدا گشته است
دیگر این امروز و این حال وهوایم ،
همچو واویلا ،
پاس به فردا گشته است
دیگر لحظه ها همه ،
وامگیرِ آنهمه ، اجرای رؤیاها که نیست
لابد واگذارشدند ، به زمانی بی سرانجام
پُر تزلزل ، یک سیاهی ، ناگزیر،
در دل سویدا گشته است
دیگر این بازارِ بی نظم
بازار شام است یقین
دیگر این زخمی جگر
تکه تکه همچونان ،
جگرِ زلیخا گشته است
دگر این مغز،
که سربراه بود ، چندی قبل
انگار دیوانه شده
چونان ، خل ها گشته است
دیگر این نفْسِ شریف ،
که به صدق ،
راهِ خود می پیمود
بس دچارِ صد هنرپیشه گی و،
عالمِ رُل ها گشته است
آنهمه اعضاء آن گروهِ کُر
اتحاد آنهمه حنجره ها
چه شد ؟
اینگونه به سلولی غریب
اینک حنجره به انفرادی اش
مجریِ اجرای سُل ها گشته است ؟
دیگر خودخواهی دراین وجودِ ناامن
خرِ خود را سوارست
انگار فکر دیگران نیست دیگر
رد پایش هست براینهمه پل
راحت است فکرش ز خود
چون مؤفق ، به عبوری بی تزلزل
ز پل ها گشته است
اما ماجرای آنهمه ،
موادِ آتش زا و،
آنهمه تی ان تی چیست درآنجا ؟
نکند پلهای برگشت شود اینک فنا
عشق درآنسوی پل
درجهانِ نورساز، جامانده است
مغز هم
درفکرِ انفجارِ امروزِ خودست
در حماقتی عجیب و سرخود ،
با خود ام ، سرگشته و بی خود ،
تنها مانده است
گر نجنبم ناگزیر
امروزِم ، چون دیروزهایم ،
میرود بر باد و میشود فنا
با پلی خراب ، گر نجنبم بینم
امروزِ بربادم هم ،
حسرتی ازجنسِ فردا گشته است
بهمن بیدقی 99/12/10
اما خواستم نکته ای را عرض نمایم
ما اهالی موسیقی از ریتم و نت خارج شدن
را چه در نواخت و چه در خواندن فالش میگوییم
به نظرم در برخی بندها از ریتم و موسیقی درونی شعرتان
خارج شدید و فالش حاکم بود و این از زیبایی آن کاسته بود
قلمتان نویسا