چرا ته نشین شدم ؟
من که روزی ، صاف و صادق
ردی داشتم ، از همه زلال ها
چرا اینگونه عجیب ، ته نشین شدم ؟
روزی مرغ عشق ، غبطه ها به حالم میخورد
چرا چون جغدی شوم
به خرابه ای خراب ، داغون نشین شدم ؟
من که دنیا یکریز، زیر پایم له بود
چرا اینگونه، به حالتِ سکون، خانه نشین شدم ؟
کرونا که ماجرایی نه چندان دورست !
چرا بازنشسته از تمامِ دنیا ، منزل نشین شدم ؟
من که سالار بودم ، روزی از برای خود
چرا ساکن درمحله ای عجیب ، برده نشین شدم ؟
من که مثل کفِ دست ، هویدا بودم
چرا دیگر، با اینهمه زشتی ،
چون مظاهرِ زیبایی ، پرده نشین شدم ؟
من که مدتها بود زار زدن ازاحساس ، کارم بود
چرا دراینهمه ماجرای پُر تنهایی ،
همچو مجنونانِ در دارالمجانین ، بیخود و بی جهت ،
لابلای اینهمه چله نشینی
قهقهه وار، خنده نشین شدم ؟
من که روزی ، درد نشین بودم ،
به دنیای، عشقی مصمم ، پُرازایمان ویقین
پس چرا ، مثل مهره هایی از جنسِ بازی
پر ازشوخی
بازیچه ی شانس و تاس ها
نرد نشین شدم ؟
من که سبزنشین بودم ، به میان آنهمه ریحان و،
آنهمه سبز چمن پوشینه ها
چرا درمیان گلهایی خشک ، زردنشین شدم ؟
من که گرما ز وجودم همی می جوشید
حتی سرمیرفت، میریخت، آب میشدند زآنِ یخزدگان
( چون هیجانها ، بَرِشان بازیچه بود شیرِاطمینان ها )
چرا اینگونه یخ ، بینِ تُنگی تگری، سردنشین شدم ؟
من که صدرنشین بودم روزی، به هنگامِ دریافتِ مدال
چرا درجدولِ شورِ زندگی ، ته نشین شدم ؟
من که جمع نشین بودم ، ولی اینک
نمی تابم جمع را ، فرد نشین شدم
من که دیابت نداشتم روزی
به لطفِ آنهمه قدم زدن
چرا اینگونه پُر ازچربیِ ناجور
پُر از ناهنجار، کارخانه ی قندنشین شدم ؟
من که روزی با پری ، می پریدم
چرا شیطان، وجودم را همه قبضه نموده
با اینهمه نفْس ، همنشین شدم ؟
چرا همچون ، دُردی کشِ میخانه
نوشنده ی لِرد و، ناخالصیِ ارزان و، ته نشین شدم ؟
باید باچشم ببینم و بنوشم ،
نوشنده ی نوشینِ چشمه هایی از همه زلال ها
شرابِ نابی ز انوارِ خدا
باید باچشم ببینم خودم را ،
که با فکرخدا ، دائم هم نشین شدم
خودم انقلاب کردم
همه آبادی ام را خراب کردم
بازهم انقلاب کنم ، تا خرابه ام ، دوباره آباد شود
همچو تبلیغاتِ " ایرانِ من "
مطمئنم بازهم ، " من می توانم "
امروزکه گذشت ، فردا خواهم دید ،
من همان صداقت وصفای خوب وصافِ ، بهمنِ 57
آنروز که شهید امید هنوز، قرص ومحکم راه میرفت زنده بود
آری با سعی مدام، برگردم به ماقبل ببینم بازهم ،
بهمنِ پیشین شدم
بهمن بیدقی 1400/2/5
بسیار زیبا و پر معنی است