در هوس افتادم از چشم خمار
فرصتی کو تا برم دستی به یار
خوهشی دارم من از جام لبش
تا بنوشم از شراب مطلبش
روح خود را غرق ِ در معنا کنم
معنویت را دراو پیدا کنم
در نماز حاجتش یا هو کشم
یک جهانی را به کام او کشم
همچو گیسویش بیفتم در بغل
صاف و ساده بی ریا و بی دغل
لذتی از روح ربانی برم
عشق را آنجا به مهمانی برم
############
چون نگینی بوسه بر دستش زنم
بوسه ها بر آن لب مستش زنم
بی خود از خود باشم و با خود شوم
یک شبی با او هر آنچه شد شوم
تنگ گیرم در بغل دیوانه وار
همچو پیراهن که باشد جسم یار
دل به محراب تقاضا یش کشم
عشق را با نقش زیبا یش کشم
لحظه لحظه در وجود او روم
در میان تا ر پود او روم
نقشی از هف رنگ مینائی زنم
در دو دنیا کوس رسوائی زنم
تا شوم مانند او پاک و زلال
می زنم بر جسم خاکی اشتعال
چون که مستم از شراب بی غشش
می شوم خاکستر از این آتشش
از وجود آتشش سوزان شدم
آری آری از (شب افروزان)شدم
-----------------------
شب افروز25/10/91