امید

درود شاعر گرامی
افراغ اندیشه را پاس بداریم
بداهه ای کوتاه :
"مار پیچی طولانی است
زبان چسبناک
مار خوابیده
روی گنج های
آشکار و نهان
سرزمین من

🌹🌹🌹🌹
با عرض سلام و احترام
خدمت شما شاعر گرامی
بسیار بسیار عالی بود لذت بردم
احسنت
قلمتان توانا
لحظه لحظه های دلتان شاد
زندگیتان پر از امید
🌷🌷🌷🌷

سلام و
درود بر شما شاعر گرانقدر
--------------

درود
زنده باشید بزرگوار

درود جناب مهبودی
زنده باد

درود فراوان
بسیار عالی

درود
قلمتان زرین
باز هم وقت سحر
آمده پشت در خانه ی ما
می خورد بر لبه ی پنجره
آرام آرام
نفس گرم و پر از امیدش
فصل پاییز و هوا هم
کمکی لرزان است
دل من باز پر از امید است
به یک صبح قشنگ
به گرمای طلوعی دیگر
ساعت زنگی من
،غرق در آواز طلوع
دل من باز کمی خواب سحر می خواهد
و قشنگی شب انگار به پایان آید
تا سحر باز به من بوسه زند بار دگر
سحر و صبح قشنگ
باز هم وقت سحر
آمده پشت در خانه ی ما
دست خورشید پر از امید است

درود بر شما
بسیار زیبا
موفق باشید وپیروز

سلام و درود فراوان بر جناب مهبودی بزرگوار
بسیار
زیبا
بود

سلام و درود،
شاعر زیبا قلم.
اگر فقط به زیبا قلم گفتن اکتفا کنم کم گفته ام و در حق آن منبع گرانقدر پشت سر آن جفا نموده ام. پس به آن روحیه امیدوار و نیکونگر شما نیز آفرین می گویم. بسیار زیبا سروده اید و من، دور از چشم شما آن را به بیانی ترجمه کرده ام که بتوانم به احساس زیبای شما بیشتر پی ببرم و افزونتر لذت ببرم. تقدیمتان:
« . . .
باز هم لطفِ سحر
با نفس گرم و پر از امیدش
آمده پشت در خانه ی ماست
مي زند بر لبه ی پنجره آرام آرام
فصل پاییز و هوا، کم کمکی لرزان است
دل من باز، پر از امید است
پر از امید به یک صبح قشنگ
پر از امید به گرمای طلوعی دیگر
ساعت زنگی من،غرق در آواز طلوع
دل من باز کمی خواب سحر می خواهد
و قشنگی شب انگار به پایان آمد
که سحر باز زند بوسه به این رخسارم
شب قشنگ است ولی
نه فقط زانکه « سحرپایان » است
باز هم لطفِ سحر
آمده تا پشت در خانه ی ما
دست خورشید مرا
بارگه امید است
. . . »
سالم و سرفراز باشید