من و خاطرات رعنا
من و یاری رعنا
من و خاطرات خوبی
همه پُرمعنا
همه فوج فوج خاطراتی که
خنکایش
نه فقط به کام
نه فقط به تک تک کلام
حتی ،
به انگیزه ی انعقاد آن
میداد وقار و سبزی و،
خنک نمایی ز سخن
چون نعناع
همه ی آن خاطرات ،
با همه ی ابعادش
خوب بود و دلنشین
چه ضخیم و چه وخیم
چه به عرض و، چه به آسمان و ارض
چه به طول و پهنا
پُر ازحرف هایی ، دریایی و آبشارگونه
زنده و سیال ، ازجنسِ خدائیش
حتی همراه ، با تاریخِ نزول
تکرارِ قشنگِ سوره ی ، اناانزلنا
شب قدرم بود و،
باعث جاه ومنزلت ، بس باعث قدرم بود و،
آن شب ۸۰ ساله ، میداد به زندگیِ من
بس معنا
یکعالمه عشق
یکعالمه ذکر
یکعالمه سجده
تا به خود جنبیدم ، سپیده دم سر زده بود
صبح صادق شده بود
فرشتگان ، گروه گروه
عازم بودند ، باز بسوی آسمان
پس از یک شب گریه
سیلِ اشک و گریه ،
همه از روی شوق
همه پرپر میزدند
بهر آسمان
همه مالامال بودند از ذوق
همه پر میزدند ،
سوی آسمان
همه آزاد و رها و بی طوق
همه می خندیدند
ازشوقِ تقرب خدای خوب و مهربان
انگار عبادات را ،
نه فقط مزه مزه
بلکه می بلعیدند
شادی و خنده ز رضایتِ خدای خالق ،
خالقِ زیبای زمین و آسمان
همان شادی سازِهمه فوج فوج ماجراهای قشنگ
که لولیده همه لحظه به لحظه
درونِ آسمان
عجب خاطرات خوبی ثبت شد
عجب عشقبازی خوبی ،
به پیشانیِ دنیا و،
به پیشانیِ آسمان ها ،
باز، حک شد
جان گرفتم زعبادتی قشنگ
باید خاطرات خود را بنویسم
خاطرات خوب و زیبا و،
با معنای یاری رعنا
بهمن بیدقی 1400/2/11
ایام تسلیت
طاعات و عبادات قبول
التماس دعای فراوان دارم