درودها!
🙏🌷🙏
"تضمینی" در محضرِ کلامِ استاد (محمد علی بهمنی)
🌿🌷🌿
به باغِ خاطره، بزمی مهیّا میکنم هر شب
به رویِ دل، دری از عشقِ تو، وا میکنم هر شب
و در آغوشِ چشمت، خویش را جا میکنم هر شب!
(تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هرشب
بدینسان خوابها را با تو زیبا میکنم هر شب)
✏
اگر دور از تو شد مهمانِ جانم، یک غمِ جانکاه
اگر پای برهنه با خیالت میسپارم راه
تو میدانی تفاوت هست، بینِ کهربا با کاه
(تبی این کاه را چون کوه سنگین میکند، آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا میکنم هر شب)
✏
لباسی رنگِ بختم کردهام این روزها بر تن
نمیگویم دلم را بعد از این با سنگِ غم نشکن!
اگر "معراجِ" من ممکن شود از "دامنت ای زن"
(تماشاییست پیچ و تاب آتشها ... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هر شب)
✏
چه میشد تا زمان باقیست با من سر کنی ای دوست
کنارم باشی و حالِ مرا بهتر کنی ایدوست
مِسِ جانِ مرا با کیمیایت زر کنی ایدوست
(مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب)
✏
زمانی بود رویِ شانههایم جای دستانت
دلم گُر میگرفت از گرمیِ گیرای دستانت
چه شرمی داشتم از لمسِ بیپروای دستانت!
(چنان دستم تهی گردیده از گرمای دستانت
که این یخ کرده را از بی کسی، «ها» میکنم هر شب)
✏
تو را همراهِ خود همواره میبینم ولی در خواب!
اسیرِ دستِ اوهامم! بیا لطفاً مرا دریاب!
که در دریای موّاجِ خیالم، غرقِ آن گرداب
(تمام سایهها را میکشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا میکنم هر شب)
✏
سرم بر روی زانوی غمِ بیانتهای خویش
نشستم گوشهای خاموش در ویرانسرای خویش
اسیرِ نامرادی اشک میریزم برای خویش
(دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بیآزار با دیوار نجوا میکنم هر شب)
✏
الا ای آن که دنبالِ خدای عشق میگردی!
جهانِ خواستن را پا به پای عشق میگردی!
و مانندِ کبوتر در هوای عشق میگردی!
(کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب)
محمدعلي سليماني مقدم ۲۶-۰۱-۱۴۰۰
🙏🌹🌷🌹🙏
پ.ن.
"آرایهء تضمین" ، سرقتِ ادبی نیست!
بسیار زیبا و دلنشین بود
موفق باشید