کرم شب تاب
هلالِ ماه به آسمان لب اش را
پُر از لبخند کرده بود
برای بوسه ، ز اندام قشنگِ شاپرک
گُل لبانش را
غنچه کرده بود
چمن موی سرش را
با چمن زن ، اصلاح کرده بود
باغ هم قرتی شده بود
چون که موهایش را
رنگِ سبزِچمنیِ یکنواختی کرده بود
همه ی آرایه ها ، بهرِدیدار بهار بود
عطرفرانسوی ،
کِی به کیفیتِ وخوشبوییِ عطرِ یاس های ،
زرد و سفیدِ باغ بود ؟
آنهمه زینت وآرایشِ باریده به رخسارِعروس
کِی به زیباییِ آبشاری از، اقاقی بود ؟
اقاقیا ، خوشه هایش ،
دلِ هرکس که نگاهش به او افتاد را ،
کاملاً ربود
زیر مهتاب و نور
شهزاده ای درکنار جوی ، نشسته بود
مجموعه ی اینها ، زیباییِ شب را ،
چند برابر کرده بود
مجموعه ی اینهمه قشنگی را
کرم شب تاب برایم گفته بود
کرم شب تاب مثل من ، شبها خوابش نمی برد
آنهمه روشنایی اش ،
ز لطفِ همان بیداری اش بود
آنقدر از رؤیا و زیباییِ رؤیاها ،
برایم گفت و گفت
تا به خود جنبیدم لب هایم ،
طعم شیرینی ز لبخند ،
بَرَش نشسته بود
بر لبانم بهر بوسیدن رؤیا
غنچه ای حریص ،
دگر نشسته بود
موهایم که با نمره چهار
اصلاح شده بود
حسِ مخملین اش ، حسِ چمنی بود ،
که بر سرِقشنگِ آن باغ ،
همی نشسته بود
عطرهمه دنیای بهاری
شامه ام را کامل ، پُرکرده بود
مستی مگر تنها ، به نوشیدنِ الکل است ؟
وجودم ناشی ازآنهمه عطر،
پاتیل تر از پاتیل ز مستی شده بود
خوشه هایی ز اقاقیا و انگور
همه ی ذهنم را
به خود وعطر، درگیر کرده بود
حس ارغوانی اش مرا ، ز یادهای خدا
کاملاً پُرکرده بود
چه عجیب بود دیشب ،
چه زود ، ازقصه ی کرم شب تاب
خوابم برده بود
وقتی که سحر برای انجامِ نماز، برخاستم
کرم شب تاب
نمازش خوانده بود و، تازه خوابش برده بود
چون که تا زمانی که، نورِ روح فزای خورشید بتابد
کمی از نورِ او، باقی مانده بود
کرم شب تاب درخواب ،
انگار خواب می دید
چون که دیدم ، رنگش پریده بود
بهمن بیدقی 1400/1/25
بسیار زیبا و پر احساس بود