پنجشنبه ۲۰ دی
|
آخرین اشعار ناب مهرداد عزیزیان
|
شوق دیدارت دگر از این دل بیتاب رفت
بستر این رود ،خشکید از وجودش آب رفت
من به راهت دیده ی بیخواب کردم آرزو
دور ماندی هم دلم هم دیده ام در خواب رفت
اختیاری نیست این پژمردگی در سینه ام
بس نتابیدی به او روح از گُلِ شاداب رفت
هر امیدی کنج این مردابِ تن روییده بود
با خروشِ موجِ نفرت در کفِ سیلاب رفت
وصله ی ناکوکِ جان بودی و قهرت شد دلیل
کز نوای جانِ من آن تار و آن مضراب رفت
بی وفایی جزو آیین های دلداری نبود
عهدها در هم شکستی بِینمان آداب رفت
شامِ تاریکیست من را وقتِ خاموشی رسید
آسمانِ خاطرم را بی گُمان مهتاب رفت
بی تخلص عاقبت از هر سرابِ آرزو
جام ها نوشید و با حسرت کنون سیراب رفت
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاسگزارم جناب پرهیزکار عزیز🌺🙏🌺 | |
|
متشکرم جناب ابراهیمی دوست عزیز🌺🙏🌺 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.