دوشنبه ۳ دی
بیقرارم شعری از علیرضا عالمی
از دفتر شالیزار نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۰ ۰۰:۱۱ شماره ثبت ۹۷۴۶۷
بازدید : ۱۸۸ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب علیرضا عالمی
|
این روزها در حسرت یک آواز
آه پلک هایم را میبندم رو به پرواز
دگر خنده برایم نا آشناست
روزها عجب دلگیر است
ستاره ام را در آسمان گم کردم
گویا دور شد از من وقتی خواب بودم
حال مانده ام تنها در این شهر شلوغ
در میان حلیه ها، مکر و نیرنگ و دروغ
آه چقدر غریب، آیا باید رفت از این شهر
به کجا، قفس هست در این شهر و آن شهر
فریاد گشیدم به درونم
کسی خبر ندارد از درد های سینه ام
سکوتم نشانه ای رضایت نیست
گفتنِ بعضی حرف ها سخت است
بخوان درونِ چشم های خسته را
بی آن که کم بیاوری بخوان سینه های خسته را
بخوان از مردمی که شهرشان دائما ابریست
و چشمانشان همیشه بارانیست
بخوان شاید سحر نزدیک باشد
شاید روزهای دورتر به فردا امیدی باشد
اصلا شاید من خورشید را ندیده ام
شاید من راهم را گم کرده ام
بخوان صدایم کن تا از این کابوس بیدار شوم
کاش این روزها کابوس باشند و من از خواب بیدار شوم
کاش گل های باغچه ای مان هنوز شاداب باشند
کاش ماهی های درون حوضچه هنوز زنده باشند
چقدر آفتاب زمستان سرد است
چقدر این روزها تکراریست
دگر هیاهوی گذشته را ندارم
خسته ام ... خسته از این روزها بیقرارم
بیقرار از فردایی که می آید
من سرگردام درون خودم؛ هی، اما، اگر، شاید
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته زیبایی است