يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر امیر محمدی ارکانی (صادق)
آخرین اشعار ناب امیر محمدی ارکانی (صادق)
|
و باز نفس می کشم
و طلوع می کند در من
دوباره خورشید زندگی
فرصتی دوباره
برای ساختن خانه ای نداشته ...
و چه شبهایی را که بی سرانجام
به یلدا نکشاندم !
بی آنکه درنگی کنم
شاید این آخرین طلوع من باشد !؟
سردرگم ام میان
خواسته ها و نخواسته هایم
هر روز .
و دور از تمام
خواسته های خدایم ...
بی آنکه درنگی کنم
شاید آخرین طلوع من باشد .
باید بروم
یکی از همین روزها
وآنجاست که
میخوانند فاتحه ام را !
بی آنکه درنگی کرده باشم
شاید این آخرین طلوع من باشد !
و زوال می کندامروز
در من
زندگی.
سر می گذارم بر روی زمین
به قله زوال رسیده ام
آب از آب تکان نمی خورد اگر
فردا بیدار نشوم !
به زوال می رود
طلوع من
غروب میکند
باز دوباره امروز من ...
و هیچ معجزه ای باز نمی شود
برای برگشتنم ...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.