شکوفه های بهاری
شکوفه می شکفد ،
به روی درختانِ ریشه دارِ دنیا
دنیا زیبا میشود ، ز ریزبرگهای درختان
دست و رویش را میشوید با شبنم بهاری درخت
شاد می شوند دلهای زمستان دیده
از دیدنِ شادی درختان
هرکجا که مینگرم شکوفه است و رنگ و لبخند
چه زیباست دنیا ، با وجودِ درختان
دستهایشان را بالا گرفته اند و میرقصند
چه زیباست رقص برگها
به نسیمی دل انگیز به روی درختان
روحم تازه شده
می خواهد شاعرانگی کند
اینهم یکی دیگر، ازمعجزات درختان
صدای لرزشِ پولک های داریه زنگی
چه خوب است به دست حاجی فیروز
مثل صدای لرزشِ برگها به نسیم است
به روی درختان
فکرِ من در لرزشِ سرمای زمستان
رفته بود بسوی شلاق های خلیفه های ستمگر
که برایشان ظلم ، مهمترین بوده و هست
ولی حالا که عمو نوروز آمده
دربهاری دل انگیز، درهوایی ملس
بالا می روند، اندیشه های کودکانه های ساده
از روی شاخه های درختان
نزدیک بود در زمستان یخ بزنم
ولی یخ ام باز شد
از دیدنِ امیدهای تازه روئیده شده به درختان
شکوفه های بهاری !
ببارید به روی زمین به تابستان
که زمین زشت شده ،
ز لولیدنِ دنیاطلبانِ کِنِس
تبدیل شدنتان به میوه های خوشمزه
همه نشانی ست ،
ازدست ودلبازیِ بی حدِ خداوندِ درختان
بهمن بیدقی 99/12/26
روز جانباز مبارک
برای شفای عاجل جانباز عزیز ابوی جناب قنبر پور
سوره حمد را به نیت شفا بخوانیم
بی دست و پا
قدیم ها یادش بخیر
هر بار که نسیم سحری بوی ترا می آورد
دست و پایم را گم می کردم
و در طلوع فجر
دو باره پیدایشان کرده
با وضو می شستم
تا آخرین بار
که دیگر نتوانستم آنها را بیابم
با خودت برده بودی؟
بی وفا
قالم گذاشتی؟