آرسن لوپن
دیگراین ناقوس ها ،
که را فریاد زنند ؟
دیگراین فانوس ها ،
که را در دریای گمشدگی
فریاد زنند ؟
آخراین قاموس ها ،
مقتدایند برای رهِ گم
حتی آن قوم ، رهِ کج رفته
(آن سالوس ها) ،
نمیدانند که را فریاد زنند ؟
این کتابِ خاطرات ،
مملو ازحادثه هاست
این مداد و این کتاب
که را درخاطره در یاد زنند ؟
این خماری !
مدتی ست که کُشته است ، قومِ پَخمه را
این نشئگی باعث شده است که اینهمه ،
مزرعه هایی ، ز تریاک زنند
اینهمه ملنگی باعث شده است
آرسن لوپن ها
کارخانه ای از، تولیدِ شیّاد زنند
این چه فرقی میکند
که این تولید که به انبوه ، هِی میزاید
در مراسمِ ختم باشد به تکاپو،
یا که در، موسمِ اعیاد زنند
اینهمه فکرِ به هم ریخته باعث شده است ،
که آنها دیگر
خط تولیدِ دگر
یعنی :
تولیدِ صیاد زنند
صید یعنی کشتن
صیدِ آزادی ها
چه ماهی ، چه پرنده
حتی
مقتدای همه آزادی ها
این چه افتخاریست که مدال ،
برسینه ی صیاد زنند ؟
می توانستند ، چون میدوزد ،
جامه به تن های ، بدونِ آبرو
مدال برسینه ی خیاط زنند
ولی آن مدال ، برآن سینه ،
آویخته نشد
بجایش آن فخر را ،
برسینه ی جلاد زدند
جلاد ، مات شده بود به سینه اش
او ندانست هیچگاه که چرا ،
مناقبِ نداشته اش را یکریز،
فریاد زدند
بهمن بیدقی 99/11/25
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود