سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        مگه میشه ؟ مگه داریم ؟

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۱۰ شماره ثبت ۹۵۹۷۹
          بازدید : ۱۴۹   |    نظرات : ۱۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        مگه میشه ؟ مگه داریم ؟
         
        هنوز گردوها همه ،
        شبیهِ مغزست
        هنوز پسته ،
        کار و بارش فقط خنده ست
        هنوز بادوم ، خواص اش ،
        همانست که بوده
        چون مقابلِ خدا ،
        هنوز یه بنده ست
         
        اما ، مش کَل عباس
        کامل ، دگرگون شده است
        دگر حتی ز نماز،
        در بساطش خبری نیست
        مسلمانی ، بدونِ خاکسایی ؟ بدونِ هیچ نماز؟
        " مگه میشه ؟ مگه داریم ؟ "
         
        حتی تلویزیون و،
        رادیوی ، مش کل عباس
        همه از صحبتِ بیگانه پُرَست
        اصلاً ، کانالی به نامِ ایران ،
        درلیست اش نیست
        دیگر بچه‌های او هم ،
        رنگشان عوض شود ،
        ز نسبت دادنِ آنها ، به ایران
        یه ایرانی ، بدونِ فخر به ایران ؟
        مگه میشه ؟ مگه داریم ؟
         
        بچه هایش همه رقاص
        پس چرا او(مش کل عباس)
        نامِ خود را ، عوض نمیکند ؟
        نمیداند ریاسْت ؟
        اوکه ردی زتجلی گاهِ ایمان ،
        مشهدِ رضا ، هیچ در او نیست
        ردی از، کرب و بلا ، ردی ز عباس
         
        او دگر، عشقش چیزهایی ست که بی شک ،
        هیچکدامشان ،
        دگر هرچه باشد ، اینها نیست
        بهتر نیست اسمش را عوض کند
        به آن سیاهه ، خیمه شب بازی ، الماس ؟
         
        آخر اسم او دگر،
        چون ، همه ی کارهایش
        پُر از بدگمانی و بی اعتمادی ست
        پُرست از،
        حق الناس
        اسمِ مذهبی و ایده‌هایی، همه دور از مذهب ؟
        مگه میشه ؟ مگه داریم ؟ 
         
        بهمن بیدقی 99/12/4
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۰:۳۵
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه ما بود
        دستمریزاد
        موفق باشید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۴:۱۱
        با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
        ممنونم از لطف شما
        سلامت باشید و شادمان
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۱۴
        درود بر شما جناب بیدقی
        شهر ما در دود و دم گم گشته است
        کبک مان گویا کلاغی آشناست
        سر به زیر برف بردیم و دست
        بر سر خوان فقیران خداست
        تقدیم شما
        شعرتان واقعیتی ست آشنا
        قلمتان مانا
        🍃🌺🍃🍃🌺
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۱۷
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاس
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        بهنود کیمیائی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۳۴
        با سلام و احترام درود فراوان بر شما شاعر گرامی جناب آقای بیدقی روزتان خوش زندگیتان پر از امید
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۱۷
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاس
        زنده باشید و همیشه سلامت
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۰۹:۵۸
        خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۰:۰۱
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاس
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۰:۲۴
        درود فراوان ادیب فرزانه جناب بیدقی دوست فرهیخته وگرانقدر
        بسیار زیبا وپر معنا قلم زده اید
        دستمریزاد
        کامیاب وتندرست
        در پناه حق
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۴:۱۲
        با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
        ممنونم از لطف شما
        سلامت باشید و شادمان
        درپناه معبود
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۴۶
        اﻭ ” ﻣــﺮﺩ ” ﺍﺳﺖ
        خوابش از تو کوتاهتر و خواب ابدیش از تو طولانی….
        آسایش برایش مفهومش آسایش توست پس صبح تا شب درپی آسایشی است که سهمش را ازعشق تو میجوید…اگر آنرا دریابی!!
        ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ…
        تاحال به دستهایش نگاه کرده ای ؟ هیچگاه بدون خراش و زخم دیده ای؟
        ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ…
        ﺟـﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود…
        ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ…
        و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ…
        به او سخت نگیر..!
        او را خراب نکن..!
        ﺍﻭ ﺭﺍ “ﻧﺎﻣــــﺮﺩ” ﻧﺨﻮﺍﻥ..!
        ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه گیری نکن..!
        کمی بوی تنش عرق آلود است طبیعتش اینست ؛حواسش به بو نیست؛ فکر نان شب است….
        ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ…
        انتظار یک فنجان چای تلخ توقع زیادی نیست!!!
        از هر مرد ونامردی هرچه شنیده و دیده در صندوقچه قلبش پنهان کرده و آمده .اگر کم حرف میزند نمیخواهد کام تورا تلخ کند.
        ﻓﻘــــﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ…
        آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است..!
        ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﯿﺰند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید..!
        ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود..!
        ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست…
        آری یک مرد همیشه تنهاست چراکه سنگ صبور همه است و خودشانه ای ندارد که سرش را روی آن بگذارد…
        یک ﻭقت هایی،
        یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
        ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
        “میم” مثل ” مرد “
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۴۷
        درود جناب بیدقی
        زیبا نگاشتید خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹ ۱۹:۲۰
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاس
        نوشته ای که لطف فرمودید و ارسال کردید زیبا بود
        و مناسبت داشت با روز پدر
        که سرِ تعظیم فرود می آورم در مقابلِ پدر
        درمقابل پدرم و همه پدرها - بجز خودم -
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۱۱
        سلام و هزاران درود بر استاد بزرگوار جناب بیدقی
        بسیار
        عالی.
        بود خندانک
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۱:۵۴
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاس
        زنده باشید و همیشه سلامت
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۰:۴۳
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        استادعزیز
        که شعرت
        مشکلاتی را بیان کرد
        ز خوابْ آشفتگی
        بیدارمان کرد
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۱۰
        با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
        ممنونم از لطف شما
        سلامت باشید و شادمان
        از بداهه ی زیبایتان نیز ممنون
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3