سه شنبه ۴ دی
داستانی بی بی گل شعری از تاراناصری راد (خاطره)
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۱:۰۴ شماره ثبت ۹۵۹۷۵
بازدید : ۲۶۳ | نظرات : ۲۲
|
دفاتر شعر تاراناصری راد (خاطره)
آخرین اشعار ناب تاراناصری راد (خاطره)
|
بی بی گل اول اسفندبود چندروزی مانده به فصل بهار ننه سرمادست پاچه فکرکار فکرجاروکردن ایوون وبار پاشدوتاهرکجانایش رسید هرسیاهی بودمیکردش سپید زیرلب میگفت نوروزم میاد باز می اید سوارابروباد باز دامانم پراز گل میکند باغچه راریحان وسنبل میکند انچنان غرق خیال گردیده بود درصدامیکرد ولی نشنیده بود تق تق وتق تق وتق تق تر میشدهرلحظه صدایش بیشتر بی بی گل وقت خیالش سررسید ازقضاتق تق تق درراشنید دورخود چرخی زداز هول وولا گفت کی میتونه باشه یاخدا ? لنگه ی کفشش در ایوون نبود ازخجالت گشت رخسارش کبود پابرهنه تادم در رادوید سمت مشرق انچنان بادی وزید رخت وبرگ وهرچه در ایوون بود چون کبوتر درهوا هی میپرید چفت در واکردوهیچ کس راندید روبه سوی ایزد منان گفت خود پناهم ده زهر شوم وپلید رخت وبرگش رادرون خانه برد تکیه بربالشت زدتابه نوروز روزهارومیشمرد فکر کرد کی بوده که در رازده هرکه بوده زود به دیدارامده رعدوبرقی رشته ی فکرش درید مثل برق وباد ازجایش پرید بی بی گل فهمید که پشت در که بود قاصدک بوده ولی بادش ربود امده تا که خبر ها اورد چندخبرازدوردنیااورد هرزمان که سال شومی در ره است قاصدک ازچندوچونش اگهست امده برمن خبررا اورد بعده من برپیش نوروزش برد ای دریغامن همیشه خانه ام باگل ودشت ودمن بیگانه ام ای دریغا این زمستان سپید بامنش خوابیدوگلهاروندید امانوروز اما نوروز مرد ابروبادوصحراست ودمن قاصدک رادیده واز زبانش ان خبربشنیده ومی اورش درپیش من ننه سرماروز سختی رابه پشت سرگذاشت کم کمک چشمش ببست وسرزبالین برنداشت خواب سنگینی چشمش راگرفت خواب دید جادوگری پیروخرفت درمیان دودسنگین وسیاه نعره هایش میرسد تاگوش ماه نعره می اردجهان مال من است هرسپیدی بادل من دشمن است امدم تانیست ونابودش کنم پاره پاره تاروهم پودش کنم چندفرشته بادم ودودسفید امدنددرجنگ بادیو پلید جنگ سیاه وسپیدی سرگرفت عالمی ازدودجهان دربرگرفت نغمه ی مستانه ی مرغ سحر خواب ازچشمان بی بی کردبه در تا که چشم بگشود ذکراغاز کرد سفره ی دل پیش ایزد باز کرد جز توداناکیست خدای مهربان ? جزتوکی میدانداز راز نهان ? پادشاهی جهان از ان توست گردش هرکهکشان فرمان توست گفت خدایا انچه در خواب مرا امد به سر گرچه تعبیرش شوم است دربیابانش ببر بی بی گل از نا امیدی دست کشید قطره امید برروحش چکید باز جاروبردرایوون کشید باز هرجارا سیاه بود کرد سپید قاصدک بازامدوتق تق کنان چندخبراوردازدورجهان بی بی گل چون منتظربنشسته بود زودبه روی قاصدک درراگشود گفت بادا به سلامت قاصدک قاصدشیرین زبان وبانمک توکه بهرگفتنش بی پرده ای گوببینم چه خبر اورده ای قاصدک با من ومن لب راگشود بهربی بی از کمالاتش سرود گفت بی بی توکه دنیادیده ای با گذشت روزگاران خوب وبد چشیده ای ازخداپنهان نباشدازتوچه پنهان کنم گوچگونه زین خبرکام توراخندان کنم دردبی درمانی امد دوردنیاروگرفت خواب وارامش زچشم پیروبرنارو گرفت میروددرکوچه بازارومکانهای شلوغ میکندهرروشنی رابی فروغ تندوتیزاست وبه پشت مرکبش گشته سوار بی درنگ می تازدورفته به جان صد هزار تا به حالا باعث مرگ هزاران پیر گشت درمیان مردمان همواره چون زنجیرگشت هرکه دراین حلقه بوده بی درنگ شدمبتلا بعضی ازلطف طبیبان بازگشتندازبلا باز طبیبان وپرستاران به میدان امدند چون فرشته بادوبال عهدوپیمان امدند جان ومال وهرچه دارندبه خطرانداختند خودفراموش کرده اندوبه نجات این بشر پرداختند دست ایزد یارشان به به این کردارشان نورایزددردل بیدارشان لب گزیده ای جهان ازحیرت پیکارشان بی بی گل غمگین شدوارام به خانه باز گشت قاصدک غمز امدواماده ی پرواز گشت وقت رفتن قاصدک روبه بی بی کردوگفت هرکه درخانه بمانداز شرش درایمن است خوب میداند چنین دردی همان اهریمن است خوب میداند اگربران بگردد مبتلا خودواهل خانه اش رامیبرد سمت بلا شرط دیگرازرهایی ازان پاکیزگیست گرچه پاکیزه بماندغصه ای درکارنیست بی بی گل ازروزگاران قدیمش کردیاد یادسونامی وجنگ وسیل وویرانی باد گفت شکرت ای خدا تواگهی ازکلبه ی راز نهان این بلارانیز خوددورش بگردان از جهان روزهاسرامدندووقت سال نورسید ننه سرماگشت اماده وسفرش راکشید سوسن وسیب وسکه سرکه سبزه وسماق وسمنو چیدروی سفره ومیخواند دعای سال نو لحظه ی تحویل سال مثل هرسال بی بی گل خوابش گرفت عمونوروزش رسیدازخواب بی بی قلب بی تابش گرفت بهربی بی شاخه گل اورده بود باغچه راازنوپراز ریحان وسنبل کرده بود شکرایزدگفت بی بی سرسلامت مانده است غصه راتاسال دیگرازدل اورانده است شاخه ی گل رابه روی زلف بی بی جاگذاشت شادوخندان رفت وپابردامن صحراگذاشت عمو نوروز امدو باخود پیام اوده است زین خبر که این درد دنیاراگرفت گویی دلش ازرده است عشق وامیدوشرربردردبی درمان دواست صبروطاقت بردل بیمارهرکس چون شفاست
|
نقدها و نظرات
|
سلام بانوی گرامی درجمع شمابودن باعث افتخاره | |
|
درودبرشما جناب اقای استکی بسیارممنونم از خوش امدگویی تون منم براتون ارزوی موفقیت دارم 🌹 | |
|
سلام بسیارممنونم از لطفتون جناب اقای کیمیایی 🌹 | |
|
سلام بانو جان❤ خیلی متشکرم ازراهنمایی مفیدتون 🙏 | |
|
هزاران درود بر استاد بداهه سرای شعر ناب 🌹🌹🌹🌹ممنونم همراهیتون باعث افتخاره | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام
به جمع ماخوش آمدید