آرش
یک خدا بود که درفضا ، نمی گنجید و،
یک فضا بود که درپوستِ خود، نمی گنجید و،
یک میدان دفاع و،
پادگانی که یکباره پُرشد
ازاجسامِ مطهرِ شهیدانِ مجاهد و، ارواحش
دیگر خاکِ سفله جایگاهشان نبود
میرفتند بسمتِ علیا
تا برسند به اوج هستی
اینقدربروند ، تا برسند بر بامش
تا که خاضعانه ببوسند
ردّ پای گذر یار، ولی
همه جا بود ردِ پایش
لباسِ جسم ، دیگر تن شان نبود
تا بیندازد هریک ازآنها را ،
از تنگ و تایش
برای آنها ، همه جا روشن بود
همه مسیر و راهِ ملکوت ،
همه جای جایش
چه راه روشنی و چه رهِ میانبری
درست آمده بودند
آنجا مقصد بود واینجاهم، مصفا راهش
بعد از یکعمر تشنگی
تشنگی شان خوابید ،
به این زلال ، چشمه سارش
دیگر تشنگی معنایی نداشت
خدا خدا جاری
این هم ، آبشارش
ایمان و اعمالِ صالح
دیگر نتیجه داده بود
انسانیت و ،
آنهمه نیاتِ خوب و، نیک کارهایش
هریک ازآنها ، دیگرسپید شد ،
تا ابد ، همه روزگارش
دیگر سرد شده بود
ردِّ داغیِ آنهمه انفجارهای مهیب
آنهمه تحملِ زخمِ شلیکِ گلوله های ،
حرفهای نامرد
آنهمه دنیای دون و آنهمه ، نارش
حالا اینجا بهشتی ازخوشی
مقابلِ چشمهایشان بود ،
برای هریک
گیس گلابتونی و، ظرفهای دون کرده انارش
یکعالمه ازهرنوع خوشی ،
ثمره ی دلِ مؤمن و،
این دلِ رئوف و امیدوارش
آنجا را ببینید !
آن مردِ دلاور!
آن تعیین کننده ی خطِ قرمزِ مرز
آرش
آنهم نشان افتخارش
آویخته شده به دیواره ی آسمان
به رسمِ پاسداشت ازغیرت ،
آن باارزش ، کمان اش
ببینید چگونه می خندد
چگونه خوش است
غرق در، لذتِ دریای شادِ خدا
به اخلاقِ زیبای ایرانی و پُر ازغیرت
در کنارِ زیبا یارش
بهمن بیدقی 99/11/23
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در وصف جان بر کفان مدافع این مرز و بوم