سلام و عرض ادب و احترام سروده ای که پیشکش نگاهتان میکنم به سال ۱۳۷۹ به پیروی از سبک خواجه ی شیراز سروده شده و مربوط به سالهاییست که هنوز وارد هیچ محفل ادبی و انجمن شعری نشدم و خواستم پیشاپیش قصور بنده را در این دل سروده عفو کنید. نظرات و نقد شما یاران جان را به دیده ی منت پذیرفته و به گوش جان میشنوم...امید که این غزل ناچیز به کامتان شیرین آمده و لذت ببرید.
به نام خالق هستی و قلم
الا یا ایها اساقی، کجایی، میهمان دارم
شراب ناب مستی کو ، که سودای جهان دارم
لبالب باده ی جام و غزلخوان مطرب و ساقی
شمیم عطر شب بوها درون باغ جان دارم
به بزم خویش شمع و شاهد و عنبر نمی خواهم
هرآنچه از خدا خواهم ، من امشب از همان دارم
خیالت می بَرَد دل را به پروازی تماشایی
به چشم خویش می بینم قدم در آسمان دارم
درونم سینه ای پر راز و قلبی پر شرر دارم
هر آنچه گفتنی باشد درآن سینه نهان دارم
قلم بر دست و مِی بر لب، غزل شد این خیال من
که تا دنیاست مِهر یار و مُهری بر زبان دارم
سایه نویسی بسیار زیبا و از غزل حضرت حافظ
دستمریزاد
موفق باشید