جمعه ۱۸ آبان
سقف دل،سقف جنون شعری از مریم محمدصالحی
از دفتر دریای تلخ نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۹ ۰۰:۴۰ شماره ثبت ۹۴۹۴۵
بازدید : ۲۳۲ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب مریم محمدصالحی
|
آن شب از سقف دلم روزنه ای باز شد از جنس امید...
غرق احساس،پر از شور،پر از نور سپید...
آن شب انگار،دلت،حسرت خندین داشت...
خانه ام را دیدی،سخت،می خندیدی...!
خانه ام ویران بود،کلبه ی احزان بود...
خیمه شب بازی آن روز مرا یادت هست؟
که چه حیران به چه سازی که نمی رقصیدم...؟!
تو که رفتی همه اجزای خیالم عطش از بنیان شد...
لانه ام را دیدی...
پیله ام را!شوق پروانگی ام را دیدی...
عمق احساس،اگر سقف جنون هم باشد،
قصه این است،که دیوانگی ام را دیدی...
خانه خلوتگه ارواح شد از بس که تو را کم داشتم!
تو که اندوه دلم را دیدی...
وهمِ تصویر تو انگار
ولی کنج اتاقم و همان جا که به من خندیدی،
در جمودی است غریبانه که من بی تو به او خوش باشم...
ردّ پای تو که جا مانده هنوز...
بوی عطر خنکی می آید،می شود گرمی دل...
جای دستان تو بر لیوان است...
شده حالا گلدان!
با همان گل هایی،که برایم چیدی...
من به اندازه ی گل های همان روسری صورتی گُل دارم،
گِله دارم از تو...
تو که درماندگی ام را دیدی...
پس چرا خندیدی...؟
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و خوش آهنگ بود