اهل تهرانم (طنز)
بد نیست، کمی جدی نباشیم و، بخندیم به ریشِ روزگار
1
2
3
اهل تهرانم
روزگارم خوب
حک میکنم نقش هایی زیبا
بر تخته و چوب
هک میکنند یکریز مرا
اشتباه گرفته اند مرا ، با لپ تاپ
احترامم انگار، زیادتر نیست ،
از یه تکه چوب
درمحله ی ما که دگر رودی نیست
هروقت که دلم میگیرد
چشم می اندازم ، به آبِ جوب
از دیدن آن دلم به هم میریزد
دلم بیشتر ز قبل میگیرد
با دیدن آنهمه ، موشهای کثیف
درمیان آن چند قطره آبِ جاری ، در داخل جوب
یه جورایی همه باهم ، کنار می آئیم
گاه ، کار به تعارف میکشد می ایستم ، موشی بگذرد
گاه ، او می ایستد تا من بگذرم ، ازکنار و، لبِ جوب
ضربان قلب من
درمیانِ اینهمه دود و سرب ، اینهمه آلودگی
بیشتر میزند ، نسبت به ، آنهمه جاهای خوب
گاهی ماکزیمم شود ، طنین آن
اینهمه تالاپ تولوپ
همیشه ترس من اینست که قلبم شوت گردد ،
ازمیان سینه ام ، همچون توپ
درمیان اینهمه اداره ای که گذرم ،
گاهی به آنها افتاد
دیدم پاس میدهند یه ریز مرا به هم ، همچون توپ
فکرمیکنم که ، ذره ای حلال حرام
سرشان نمیشود که اینچنین
چشمشان را بسته اند ، به دنیای دگر
همان دنیای خوب
چشم بسته اند به ،
نگاهِ زیبای خدا
منهم همچنان ،
شبیهِ یه گِرده توپ
تازه در برخورد با اداره ها فهمیدم
که یقین ، انسان نیستم
آنها بدمینتون و فوتبالند منهم ، یک توپ
یه توپِ پلاستیکی ، چیزی کمتر ازچوب
اول گوشم ، چیزِ دیگر می شنید
فکر میکردم ، به من می گویند : برادرجون
گوش تیز کردم
فهمیدم به من میگویند : برو فردا بیا براده چوب
فردایی که همچنان ، فردا بسی میمانَد
حرف مرد یکی ست را یاد گرفته اند ،
ولی آن مرام مردانه را ، نه
کاش ، باغیرتی پیدا میشد
ازصحنه ی این اداره های فَشَل اوت شان میکرد
همچون یک توپ
دل من ازاینهمه ، میشود آشوب
البته نه آشوبِ آشوب مثالِ انقلابی درونی
یک مینی آشوب
نمیدانم درشهرِ عزیزم چرا ، همه پسرفت میکنند ؟
همان خانومی که یک روز و روزگاری ، او ماکسی بود
حالا تبدیل شده به یک مینی ژوپ
بعد ازیک عمر خدمت
بازنشسته شده ام ، یکریز درونِ خانه ،
مفتخر به خدمتهایی دیگر،
مهمترینِ آنهم ، رُفت و روب
درمیان اینهمه گرانی و دزدی ها
جرأتِ گفتار درهیچکس نیست ،
جزهمان که سرنخواهد به تنش
اگر بیست وسی بپرسد نظرت چیست ،
ز دولتِ کریمه
مطمئن باش ، میگویم خوب
مگر ازجان خودم سیر شدم ؟
شنونده باید عاقل باشد
میگویم ، همه چیز، خوبِ خوب
همانگونه که رسانه ها یکریز، سخن می گویند
آنها هم طریقِ من را ، میروند انگاری
شنونده و ...
عقل و ...
معنای خوب
اگر اینگونه نگوئیم چه گوئیم
وگرنه
همانگونه که یه مُشت ، نقشه و طرح
حک میکنم بر چوب
حک میکنند نامِ جوانمرگ شده ام را
بهرعبرت ،
برای سایرین ،
بر مُشتی چوب
بهمن بیدقی 99/10/15
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
دستمریزاد