زمستان آمدوغم خورشیدشروع شد
چشم بستن او ازدنیای زیباش شروع شد
شروع شدچشم بستن خورشیدزمستان
پشت ابرهای دلگیرچون میله ی زندان
زمستان آمد و بپوشاند زمین را
آن خیابان های زیبای پراز برگ وچمن را
زمستان آمد و مهمان زمین شد
آن مروارید برفی بار دگر مهمان زمین شد
چه زیباست غم انگیزی خورشید زمستان
آمدن مروارید برفی همراه با باران
چه زیباست آمدن لشکر ابران
آمدن سیر عظیم نعمت برف و باران
آمدن زمستان چه زیباست چه غمگین
ناله ی پرندگانش هست چه غمگین
ناله ی او از زیبایی فرش زمین نیست
ازنیستی و سرسبزی وتغییر زمین نیست
ناله ی سرداده ی او از قضا است
از بی مهری و عاطفه ی مردان زمین است
سردیومرواریدبرفی چهزیباست برامون
صدحیفکهناله ی سرداده مهم نیست برامون
بنگریم به اطراف شاید کسی از بودن مروارید برفی غمگین باشد
به زمین آسمان زند و یک دانه برایش نباشد
بنگریم به اطراف شاید جوجه ای گرسنه منتظرماباشد
ازدیرآمدن مادر سرنوشتش مردن باشد
گربنگری میفهمی زیبایی زمستان چه غمگین است
اشک های پاییزی دلیل بر پیش مرگی اینان است
تنها کسی که از آمدنش خوشحال شد ما بودیم
جای تاسف که فقط به فکر شادی خود بودیم
دلنوشته زیبایی است