خلقت ما زین جهان بی حکمت وتدبیر نیست
پرسمت خواهم بدانم زندگیمان بهر چیست؟
ازثواب ونیکی وظلم وستم در این سرا
ایزد اندر آخرت تنها دهد مزدی مرا؟
هم که هیچ درهیچ باشداین جهانوهرچه هست
یاکه فرقی نیست بین نیکوخوب ازدون وپست
بشنو از من این حکایت تا بدانی در جهان
خوب و بد در پیشگاه حق نمی گردد نهان
روزگاری نوجوانی بود ولیک مادر نداشت
گیوه هایی کهنه وفرسوده بر پایش بداشت
سوی گرمابه روان گردید روزی نوجوان
همره یاران،شادو سرخوش و آوازه خوان
چون زآن گرمابه بیرون خواستش وی ناگهان
اوفتاد بر کفش زیبا دیدگان نوجوان
کفشها در گنجه بود وصاحبش آنجا نبود
آندو را بگرفت وبرپاکرد ناگه زودِ زود
همچو برق وبادخارج گشتی و زآنجاگریخت
سالها آبی ز آن گرمابه بر پیکر نریخت
روزگاران طی شد و آن نوجوان گردید پدر
نیزپایان یافتیَش دوران رنج و دربدر
تاکه فرزندش جوان گردیدورفت مسجدشبی
چون که پایان یافت کارش باسلامِ بر نبی
عزم رفتن کرد بهرخانه آندم نوجوان
لیک ندیدی کفشها درجای خویش درآن مکان
پا برهنه رفت سوی خانه بی کفش و غمین
نظم و ترتیب جهان جانم چنین است اینچنین
سرودهٔ لذتبخشی بود!
پایدار باشید و مانا🌺🌹