رهسپار
من که مهمانم دو روزی اندر این ماتم سرا
دیده بر جانانه دارم تا اجل خوانَد مرا
نیلی هفت آسمان هم ، اوج پروازم نبود
سقف این گنبد شکافم گر ز یار آید صَلا
تا به کِی حسرت خورم در غربت این خاکدان
دل هوائی شد به پرواز دیار آشنا
چشم بینائی مرا هر لحظه دارد در رصَد
تا نگارد وصف حالم در کتاب کارها
هرکه غافل مانَد از ره توشه ای تا آخرت
لب به دندان می گزد با نالة واحسرتا
چشم دانا دیده دوزد بر سرای جاودان
دیدِ نادان خیره مانَد بر همین دار فنا
شرم باد ازکرده های روزگار جاهلی
لال باد از نابجا گفتن زبان بی حیا
بندة درگاه حق ، سلطان نفس خویشتن
روح فرمان گیر و فرماندار خود دارد عطا
گرچه می دانم که خالق سخت می گیرد حساب
لطف حق شامل شود گر پشت سر باشد دعا
طعم بیداری ز خواب دنیوی شیرین بود
خواب شیرین دیدم از بیداری بی انتها
دید تعبیرم گشود از لابلای آیه ها
نور ایمانی که در دل راه دارد تا خدا
خرم آن روزی که با لبهای خندان بگذرد
گرچه از چشم عزیزان گریه بارَد در عزا
شادی من رهسپاری سوی عرش داور است
غصه ها با خاطراتم بعد از این مانَد به جا
قسمتم یا رب به جائی کن کنار شاهدان
شاید از این رهگذر گیرم شمیم کربلا
بسیار زیبا و دلنشین بود
آموزنده و امید بخش
دستمریزاد
موفق باشید