گاو
چنان وابستگی به دنیا ،
هجوم آورده بر دلها ، که
هرسو نظرکنی ،
چه مدعیِ ایمان و چه بی ایمان
انگار زندگی اش ،
ماجرای تراژدیِ مش حسن و گاوست
چنان افراط و تفریط
هجوم آورده بر دلها ، که
شکمها ، گاه کوژ و، گاه کاوست
درحالی که خدا گفته بود :
بخورید و بیاشامید ، فقط اسراف نکنید
این افراط و تفریط
ساخته ی بشری ست ،
که همیشه درخوابست
طرف چنان محروم کرده خود را ،
ز روز و خورشید عالمتاب
که همه امیدش به شب و
تابشِ گهگاهِ مهتاب است
بجای اینکه دل بندد به عشق خدا
که درآن ، هیچ حرمان نیست
دل بسته به جنس مخالف
عاقبتش هم گردنبندی ست به روی گردنها
تتو روی دستها و بدنها
" قلبی تیرخورده "
که نشانی ازحرمان ، درماجراهای لاو است
بجای آرامش ، بجای توکل
بجای دل دادن به منبعِ کامل
دل داده شده به شهوتی آتشین
اسمش را گذاشته عشق
که همچوماجرای شعله و روغن و تابه ست
همه این بیقراریِ روغنها، برای اینست که
شهوت ، انگیزه ی عشق های دروغین
بوده و هست ، وگرنه
آرامشِ دو یارِ همقدم ، درتابلوی نقاشان
دو زوجِ رؤیایی ، نشسته بر تاب است
این همان جایگاهِ درست
همچو جایگاهِ موشک ، رو به آسمانِ خدا
به روی یک ، سکوی پرتاب است
بیداریِ دل را ، دگر خواستگاری نیست
خواستگارها بیشتر، به دُورِ کِیسی می پلکند،
که بیشتر، اندیشه هایش در خوابست
مسیرِ راست ، اکثراً پرنده پَر نمی زنَد
بیراهه ها شلوغست
که سانت سانت اش ، پُر از دام است
اینگونه که عاقبتها ، همه واویلاست !
عاقبتهای همگی مان زارست !
برای همین است که دیگر در دلها
گلی نمیروید
چون وجودها دگر، همه نیزارست
بجای اینکه عشقِ به دریا ،
درمغزها جان گیرد
عشقِ به قطره ، در دلهاست
طرف عاشقِ نَه گُل ،
بلکه یک گلبرگ است ،
که روی آن یک قطره ، ژاله ست
دلها دگر فقط برای مَجاز ، بس واله ست
دیگر روحها ،
دوست ندارند که صیقل گیرند به مِهرِخدا
همه جا ماجرای عشقهای دروغین ،
رنده ها و سوهانها
ماجرای دردناکِ ساب است
زندگی ها رهاشده به امان خدا
مُردگی هاست که پُربها و پُر افتخار
روی طاقچه ، درونِ یک قاب است
بجای اهدافِ ارزشمند
دگر بی ارزشی ها ،
نشانِ اهداف است
سرِخود را هم ، شیره میمالند ،
که این چقدر نابست !
چنان انکارِ آن دنیا ،
هجوم آورده بر دلها ، که
نرسیدنِ به دنیا انگار،
ماجرای افسردگی و مرگِ مش حسن
از مردنِ یک گاوست
بهمن بیدقی 99/8/23
بسیار زیبا و پر معنی است
حکیمانه و آموزنده
دستمریزاد
موفق باشید